من و کودک من



شاید بسیاری از افراد حتی در دنیای مدرن امروزی تصور کنند که تربیت فرزندان فقط برعهده‌ی مادران است و پدران تنها مسئول تأمین مخارج خانواده هستند. اما تحقیقات نشان می‌دهد که نقش پدر در تربیت فرزند چیزی نیست که بتوان به‌راحتی نادیده گرفت. در این مطلب بیشتر به این موضوع مهم می‌پردازیم. لطفا با ما همراه باشید.

براساس تحقیقات روانشناسی، ۳ روش تربیتی متفاوت در بین والدین وجود دارد:

  • والدین مقتدری که کمتر محبت می‌کنند و کنترل بالایی روی فرزندان‌شان دارند؛
  • والدینی که اقتدار آنها همراه با عشق و محدودیت است. در این مورد کنترل به‌میزان معمول و محبت بین اعضای خانواده زیاد است، بحث و گفت‌وگو بین اعضای خانواده صورت می‌گیرد، ولی والدین هم‌چنان کنترل و نظارت خود را دارند؛
  • والدینی که محبت خیلی زیاد و کنترل بسیار کمی روی فرزندان خود دارند. در این گروه کودکان کاملا مرکز توجه هستند و به نوعی فرزندسالاری در خانواده حاکم است.

 

پدران چه نقشی در تربیت فرزندان دارند؟

همان‌طور که می‌دانید، هر دو والد (پدر و مادر) نقش بسیاری مهمی در تربیت فرزندان دارند. مادران بیشتر نیازهای تغذیه‌ای فرزندان را تأمین می‌کنند. درحالی‌که پدران بیشتر تمایل دارند با کودکان بازی کنند. این بازی‌ها حتی گاهی ممکن است فیزیکی و خشن باشند. امروزه نقش پدر در تربیت فرزند بسیار بیشتر از گذشته شده است. برای مثال کارهایی مانند تعویض پوشک، خواباندن کودک، بردن کودک نزد پزشک و همکاری در کارهای منزل را انجام می‌دهند.

در اواخر سال ۱۹۸۰ روی گروهی از والدین تحقیقاتی صورت گرفت و از آنها خواسته شد تا مدتی با کودکان خود بازی کنند. براساس نتایجی که از این تحقیق به‌دست آمد، پدران بیشتر سعی داشتند که با بچه‌ها بازی‌های فعال و پرتحرک انجام دهند. به‌عنوان مثال بچه‌ها را به هوا بیندازند یا روی زمین بچرخانند، اما بازی‌های مادران بیشتر بر پایه‌ی فعالیت‌های آموزشی و یادگیری مهارت است؛ مثل بازی با انگشتان دست، خواندن آواز یا بی‌سروصدا نشستن.

براساس تحقیقات بخش روانشناسی دانشگاه کمبریج، کودکان برای بازی‌کردن بیشتر سمت پدرشان می‌روند و در موقع استرس و ناراحتی به مادرشان پناه می‌برند.

تأثیر وجود پدر در روند رشد کودکان

در دوران نوجوانی، بچه‌ها بیشتر به همسالان خود نگاه می‌کنند و می‌خواهند شبیه آنها باشند؛ اما اگر از آنها بپرسید می‌خواهند در آینده چگونه فردی باشند، والدین خود را درنظر می‌گیرند.

هنگامی‌که بچه‌ها خودشان والد می‌شوند، برای بایدها و نبایدهای زندگی‌شان به والدین‌ خود نگاه می‌کنند. برای مثال، پدر تأثیر بسیار زیادی در افزایش عزت‌ نفس در یک دختر و رشد شخصیت او به‌عنوان یک خانم دارد. برای نمونه با بررسی زندگی افرادی مثل هیلاری کلینتون، مادلین آلبرایت (وزیر امور خارجه‌ی سابق ایالات متحده‌ی آمریکا) و بسیاری از ن برجسته‌ی علمی می‌بینیم که پدران آنها نفوذ زیادی در دختران‌شان داشته‌اند.

 


روابط پدرومادر چه تأثیری روی فرزندان دارد؟

هرقدر روابط بین پدرومادر بهتر باشد، به همان اندازه کودکان بیشتر موارد عاطفی و کارهای مشترک را می‌بینند و درک می‌کنند. زمانی‌که والدین به‌صورت گروه با عملکرد خوب کار می‌کنند، کودکان یاد می‌گیرند که چطور کارها را انجام دهند. البته مشاجره‌ی بین زوجین طبیعی است، اما موضوع اصلی این است که والدین چطور با وجود اختلاف نظری که با یکدیگر دارند، مؤدب هستند و به یکدیگر احترام می‌گذارند. به‌این‌ترتیب، فرزندان یاد می‌گیرند که چطور با مدیریت درست مشکلات را برطرف کنند.

برخی تحقیقات نشان می‌دهند رفتار والدین» نوعی ارتباط بین روابط پدرومادر و نتایج نوجوانان است.

والدینی که به‌دلیل روابط ضعیف‌شان دچار پریشانی، افسردگی و ناراحتی هستند، وظایف خود را به‌عنوان والدین به‌خوبی انجام نمی‌دهند. به همین دلیل نوجوانان آنها نیز رفتار مناسبی نخواهد داشت. برای مثال آریگا (Arriaga) و فوشه (Foshee)، هنگام بررسی سوابق خشونت نوجوانان دریافتند نوجوانانی که والدین آنها مرتکب خشونت‌های خانگی می‌شوند، بیشتر در معرض روابط پرخطر قرار می‌گیرند.

از سوی دیگر، روابط شویی مناسب و رفتارهای حمایتی والدین می‌تواند تأثیر مثبتی در رشد کودکان داشته باشد. براساس گزارش‌ها، فرزندان مادرانی که از روابط شویی و نوع رفتار پدر با فرزند خود رضایت دارند، از نظر روانی در شرایط بهتری هستند.

 


تفاوت رابطه‌ی پدر و پسر با رابطه‌ی پدر و دختر

روابط پدر با فرزندان تفاوت‌های بسیار زیادی دارد. عوامل زیادی مثل سن پدر یا تعداد اعضای خانواده می‌تواند در این رابطه نقش داشته باشد و این تفاوت روابط بیشتر از حدی است که بتوان پیش‌بینی کرد.

برای مثال ممکن است بعضی از پدران برای دختران‌شان که در سنین نوجوانی هستند بسیار سخت‌گیر باشند. همچنین ممکن است پدر، در اینکه چطور یک دختر روابط عاطفی آینده‌اش را مدیریت کند نقش سازنده داشته باشند.

در دوران نوجوانی بعضی از پسرها دوست دارند که مردانگی خودشان را نشان دهند، اما سرانجام پدرها و پسرها می‌توانند رابطه‌ی دوستانه برقرار کنند. رابطه‌ی پدر با فرزندان انواع مختلفی دارد و فقط به یک نوع ختم نمی‌شود.

فرزندان با چه روش‌هایی می‌توانند علاقه‌ی خود را به پدرشان بیان کنند؟

پدرها باید همان رفتار محبت‌آمیزی را که با همسران‌شان دارند، با فرزندان‌شان نیز داشته باشند و به صحبت‌های آنها گوش دهند.

هنگامی‌که کودکان چیزی را با خلاقیت خودشان می‌سازند و به پدرشان هدیه می‌دهند، یا حتی برای او یک یادداشت می‌نویسند و به او می‌گویند پدر من همیشه شما را دوست دارم»، پدر باید عکس‌العمل مناسبی نشان دهد.

تأثیر و قدرت کلمات را دست‌کم نگیرید، استفاده از کلمات هم بسیار مهم است. بعضی از مردان از بیان محبت خود به‌خصوص به پسران‌شان، خودداری می‌کنند. درنتیجه پسران آنها هم نمی‌توانند به صورت مستقیم به پدرشان ابراز علاقه کنند. این ابراز علاقه می‌تواند شامل محبت کلامی یا فیزیکی باشد.

برای نوجوانان عصر جدید، استفاده از متن‌ها و ایمیل بسیار مفید است. می‌توانید برای پدرتان یک آهنگ مناسب بفرستید. لازم نیست که حتما آن آهنگ با صدای بلند بگوید دوستت دارم»، اما همین که محتوای آن نشان دهد به فکرت هستم» خوب است. شاید برای شما اهمیت زیادی نداشته باشد، اما پدرها این ارتباط را دوست دارند. به‌خصوص زمانی که روابط مشترک در خانه وجود ندارد، این کار می‌تواند زمینه‌ای برای ایجاد رابطه‌ی مناسب پدر و فرزندی باشد.

در آخر به‌یاد داشته باشید که افراد مختلفی ممکن است نقش پدرانه در زندگی‌تان داشته باشند. روز پدر فرصت مناسبی است که مردان مهم زندگی‌تان را به‌یاد بیاورید و به آنها بگویید: دوستت دارم».


تفاوت‌های بچه‌ها در واکنش به راهکارهای تربیتی مختلف باعث می‌شود والدین روش‌های تربیتی متفاوتی داشته باشند. با چنین وضعیتی، نباید تعجب کرد که بیش از یک‌سوم والدین باور دارند که روش‌های تربیتی‌شان خوب و مفید نیست. متخصصان پژوهشی بر روی ۲۱۳۴ مادر و پدر با فرزندانی ۲ تا ۱۱ ساله انجام دادند و موفق شدند به مؤثرترین و بهترین تکنیک‌های تربیت کودکان دست پیدا کنند. اگر شما هم می‌خواهید فرزندانی خوب تربیت کنید، همراه ما باشید تا با این راهکارها بیشتر آشنا شوید.

. ثبات کلید اصلی تربیت است

هر مربی یا پدر و مادری روش و راهکارهای تربیتی مخصوص‌به‌خود را دارد؛ به همین دلیل نمی‌توان گفت که تمام روش‌های تربیتی در همه‌ی زمان‌ها باید دارای ثبات و اصول مشخص باشند. با وجود این، در هر شیوه و راهکار تربیتی وجود درصدی از ثبات و اصول مشخص و مستحکم لازم است. در واقع بهتر است که والدین و مربیان در راهکارهای تربیتی خود از قوانین مشخص و باثبات، رویکردها، اهداف و حتی جوایز مشخصی بهره ببرند.

تغییر و بی‌ثباتی برای کودکان گیج‌کننده است؛ به‌طوری‌ که سعی می‌کنند با کارهای مختلف به آزمایش میزان حدومرزی که هریک از بزرگ‌سالان برای‌شان تعیین می‌کنند بپردازند تا ببینند که والدین یا مربی تا کجا روی نظرات و اصول تربیتی‌شان محکم می‌ایستند و تغییر عقیده نمی‌دهند. در فرزندپروری رعایت ثبات در اصول بسیار مهم است، زیرا قابلیت پیش‌بینی را فراهم می‌کند. وقتی والدین اصول مشخص و ثابتی در راهکارهای تربیتی خود دارند، واکنش‌ها و نتایج امور مختلف از سوی آنها مشخص‌تر خواهد بود و بچه‌ها متوجه می‌شوند که مادر و پدرشان در برابر مسائل مختلف چه واکنش‌هایی بروز می‌دهند.

۲. یافتن علت و ریشه‌ی رفتارها مهم است

وقتی فرزند شما لیوان شیر را روی زمین پرتاب می‌کند، باید سراغ اصول و راهکارهای تربیتی‌تان بروید و واکنش مناسبی نشان بدهید. اما بهتر است علاوه بر واکنشی که برای چنین کاری در نظر دارید و جز اصول تربیتی‌تان به‌شمار می‌آید، علت و ریشه‌ی رفتار کودک را نیز دریابید. دلیل واکنش‌های کودکان بسیار مهم است. در این مثال، علت را مشخص کنید. پرتاب لیوان شیر روی زمین به علت انسداد لوله نِی بوده یا کودک‌تان تمایلی به خوردن شیر ندارد.

تشخیص تمایز و تفاوت واکنش‌ها با شناخت دلایل و ریشه‌ی واکنش‌ها میسر می‌شود. اگر علت رفتار کودک را بدانید با شیوه‌ی متفاوتی با او گفت‌وگو خواهید کرد و نتایج متفاوتی نیز دستگیرتان می‌شود. شاید علت چنین واکنش کودک ریشه در عصبانیت او از موضوع دیگری داشته باشد. سپس با شناخت درست مشکل و علت رفتار، والدین می‌توانند کودک را هدایت و موضوع را به شکلی صحیح بررسی کنند.

۳. از ورود به نبرد قدرت بپرهیزید

در بحث با کودک باید بسیار دقیق عمل کنید. اگر وارد بحثی چالشی با فرزند خود بشوید درست نیست که قافیه را ببازید و تسلیم بشوید. پس حواس‌تان باشد که در درجه‌ی اول لازم نیست درباره‌ی همه‌ی موضوعات چالش و بحث داشته باشید و تنها روی موضوعات مهمی که مثلا به حفظ امنیت کودک مربوط هستند، تأکید داشته باشید و از کنار مسائل بی‌اهمیت دیگر بگذرید و وارد چالش و درگیری با کودک نشوید.

اگر برای‌تان مقدور است، ضمن تعیین مرزهای معقول و قوانین پذیرفتنی، گزینه‌های مختلف را به‌عنوان اصول و قواعد لازم‌الاجرا به فرزندتان پیشنهاد کنید و کمی دست او را باز بگذارید. اگر اهمیت موضوعی بسیار جدی و حیاتی است کوتاه نیایید و به فقط همین یک بار» تن ندهید. اگر کوتاه بیایید و از اصول تربیتی‌تان عدول کنید، هر بار دیگری که موضوعی مشابه پیش آید، فرزندتان می‌داند که مانند دفعات قبل کوتاه خواهید آمد.

 


۴. رفتارهای خوب را تشویق و بر آنها تأکید کنید

اگر رفتارهای کودک خطر و آسیبی برایش ایجاد نمی‌کند و مثبت تلقی می‌شود استراتژی تربیتی مؤثر برای آن، تشویق کودک در قالب رفتارهایی مانند در آغوش کشیدن، پارک بردن یا هر واکنش تشویقی دیگر است. مثلا وقتی کودک کار خوبی انجام می‌دهد با عبارت بزن قدِش» او را تشویق و حمایت کنید و در مقابل، رفتارهای نامناسب و بد او را نادیده بگیرید. شاید انجام این استراتژی در عمل دشوارتر از حرف و کلام باشد اما به‌واسطه آن فرزندان‌تان متوجه می‌شوند که کارهای خوب‌شان همراه با تشویق و ستایش خواهد بود ولی کارهای بد تشویق و واکنش مثبتی به همراه نخواهند داشت.

۵. خون‌سردی خود را حفظ کنید

گاهی‌اوقات کودکان از عصبانی شدن بزرگ‌ترها لذت می‌برند و برای‌شان جالب است که والدین از کوره در بروند. فرزندان چنین واکنشی را یک پیروزی برای خود تلقی می‌کنند. پس همیشه آرامش خود را حفظ کنید و خونسرد باشید و اگر لازم است چند دقیقه به وضعیت پیش‌آمده فکر کنید و قبل از هر گونه واکنشی تصمیم درست را بگیرید.

وقتی بزرگ‌ترها دچار احساسات می‌شوند یا عصبانی و برآشفته هستند، معمولا کودکان از موقعیت سوءِاستفاده می‌کنند. به‌عنوان والدین و مربی نباید اجازه بدهید که چنین موقعیتی پیش آید. اگر آشفته و عصبانی می‌شوید، از تجربه‌های خود درس بگیرید و خود را آرام و خون‌سرد نگه دارید. بدانید که چنین آشفتگی و عصبانیتی باز هم پیش خواهد آمد، پس راهی برای کنترل خود بیابید.

حفظ خون‌سردی و ایجاد وقفه برای تفکر و تصمیم گیری درست، به کودک‌تان الگوی رفتاری درست را نشان می‌دهد. حفظ خون‌سردی مهارت بسیار مهمی است که باید یاد بگیرید و به فرزندتان نیز بیاموزید.

۶. یک‌پارچگی راهکارهای تربیتی مهم است

اگر شخص دیگری از کودک‌تان نگهداری می‌کند، باید مطمئن بشوید که اصول و راهکارهای تربیتی یکسانی را به‌کار می‌گیرد. اگر با رویکرد تربیتی خاصی مشکل دارید و با آن موافق نیستید (مثل تنبیه بدنی یا حرف‌نزدن با کودک برای مدتی) حتما درباره‌ی آن با مربی و شخصی که از کودک مراقبت می‌کند، صحبت کنید. بیشتر والدین متوجه هستند که به‌کارگیری راهکارها و اصول تربیتی یک‌پارچه مؤثرتر است. دلیل تأثیرگذاری هماهنگی اصول تربیتی بر کودکان، واکنش‌های کودکان به روش‌های تربیتی مشابه از سوی والدین و مربیان و… است. ثبات در تربیت فرزندان بسیار مهم است.

۷. درباره‌ی شیوه‌ی تربیتی و فرزندپروری آگاهی کسب کنید

راهکارهای تربیتی و روش‌های فرزندپروری متفاوت است. هر چقدر آگاهی شما از نظریه‌های تربیتی مختلف بیشتر باشد آگاه‌تر خواهید بود و کنترل و نظارت بهتری بر اوضاع خواهید داشت و بهتر می‌دانید که چه موقع، چه واکنشی نسبت به موقعیت‌های پیش‌آمده داشته باشید. برای به‌کارگیری شیوه‌های مختلف تربیتی مانند تربیت مثبت، اصول تربیتی مبتنی بر مرز و محدوده‌ی مشخص، اصول تربیتی ملایم و آرام و… باید هر کدام را به‌خوبی بشناسید و روشی را انتخاب کنید که با اصول فرزندپروری شما، خانواده‌تان و فرزندتان هماهنگی دارد.


خیلی از پدرومادرها فکر می‌کنند آموزش اخلاق به کودکان نوپا و خردسالان چندان خردمندانه نیست. اما چنین باوری درست نیست. کودکان باید تا پیش از ۵ سالگی‌شان برخی از ارزش‌های اساسی را فرا بگیرند. به همین دلیل تصمیم گرفتیم برای‌تان از روش‌هایی برای آموزش اخلاق به کودکان بنویسیم. همراه ما باشید تا با این روش‌ها آشنا شوید و بتوانید فرزندانی خوب و مودب تربیت کنید.

ارزش اول: راستی؛ به کودکان کمک کنید راهی برای بیان حقیقت پیدا کنند

بهترین راه برای تشویق کودکان به صداقت‌ و راستی‌پیشگی این است که خودتان آدمی روراست باشید و این را به آنها نشان بدهید. این مثال را در نظر بگیرید: مریم مادر فرزین ۴ ساله معتقد است فرزین و دوستش عماد باید کمتر باهم وقت بگذارنند، چون این‌روزها زیاد باهم دعوا می‌کنند. وقتی مادر عماد برای هماهنگی قرار بعدی تماس می‌گیرد، مریم در پاسخ می‌گوید فرزین بیمار است!

فرزین با شنیدن این حرف شگفت‌زده از مادرش می‌پرسد مامان من مریضم؟ من چِم شده؟!» مریم که از نگاه نگران فرزندش جا می‌خورد به فرزین می‌گوید گفتم تو مریضی تا مامان عماد ناراحت نشه!» سپس فرق بین انواع دروغ را برای فرزین توضیح می‌دهد که چیزی از گنگی ماجرا در ذهن او کم نمی‌کند. تنها چیزی که عماد می‌فهمد این است که دروغ‌گفتن اشکالی ندارد و اینکه بعضی وقت‌ها آدم‌ها آگاهانه دروغ می‌گویند.

کودکان سرنخ‌ها را از شما می‌گیرند؛ پس باید از هر نوع نیرنگی دوری کنید حتی اگر پیش‌پاافتاده و بی‌اهمیت باشند. مثلا هرگز جمله‌ای مانند به مامان نگیم که امروز پیتزا خوردیم» را به بچه‌ها نگویید. به کودک‌تان نشان بدهید که با دیگران روراست هستید. بهتر بود مریم این‌طور می‌گفت: امروز برای دیدار بچه‌ها مناسب نیست. چندوقتیه که خیلی باهم بگومگو می‌کنند. به‌نظرم بهتره یه مدت از هم دور باشند.»

یکی دیگر از راه‌های تشویق به روراستی اجتناب از واکنش اغراق‌آمیز در برابر دروغگویی بچه‌ها است. بهتر است کودک‌تان را کمک کنید تا راهی برای گفتن حقیقت پیدا کند. وقتی مادر لیلای ۴ ساله متوجه شد یکی از گلدان‌هایش به‌هم‌ریخته و یکی‌دو شاخه‌ی آن شکسته‌اند، به‌سرعت فهمید کار دخترش است. پیش‌تر هم دیده بود لیلا عروسکش را از ساقه‌ها و شاخه‌ها بالا می‌برد و به او هشدار داده بود که نباید این‌کار را بکند. وقتی او از لیلا توضیح خواست این پاسخ را شنید: کار گربه بود!» مادر لیلا منطقی و آرام گفت: بهت قول می‌دم دعوات نمی‌کنم لیلا؛ الان خوب فکر کن و به من بگو واقعا چی شده.» کمی بعد لیلا اصل ماجرا را تعریف کرد.

بنابراین لیلا مجبور شد ریخت‌وپاشش را تمیز کند و عصر آن روز از تماشای تلویزیون محروم شد. درعین‌حال مادر لیلا فراموش نکرد به کودکش نشان بدهد که شنیدن حقیقت از زبان او چقدر برایش مهم و ارزشمند بوده است. در این مسیر، او درس مهمی به کودکش آموخت: حتی اگر روراستی همیشه آسان نباشد، تو و دیگران همیشه با گفتن حقیقت احساس بهتری خواهید داشت.

ارزش دوم: عدالت؛ بر جبران کردن تأکید کنید

در دورهمی خانوادگی، رضا و مینای ۴ ساله درحال ساختن قلعه با لگو بودند. ناگهان مینا با ضربه‌ای قلعه‌ی رضا را خراب کرد؛ رضا هم زد زیر گریه! پدر مینا که شاهد ماجرا بود با آهنگی سرزنش‌آمیز به دخترش گفت که معذرت بخواهد. مینا از روی اجبار گفت ببخشید».
سپس پدر مینا او را کنار کشید و پرسید: چرا قلعه‌ی رضا رو خراب کردی؟» پاسخ مینا این بود که او از اینکه قلعه‌ی رضا بزرگ‌تر بود، عصبانی شده است! پدر در پاسخ گفت با اینکه احساس مینا را درک می‌کند، این دلیل نمی‌شود که قلعه‌ی رضا را خراب کند. سپس او را فرستاد که که به ادامه‌ی بازی‌اش برسد.

واکنش پدر خیلی شبیه رفتارهای روان‌کاوانه‌ است. او کاری کرد که دخترش احساساتش را بشناسد، آنها را توصیف کند و بفهمد چرا چنین رفتاری انجام داده است. اما این کافی نیست! برای درک درست عدالت، پدرومادر باید کودک را تشویق کنند گامی برای جبران اشتباهش بردارد. مثلا پدر می‌تواند مینا را ترغیب کند که در ساخت قلعه‌ی دیگری به رضا کمک کند یا به‌نشانه‌ی عذرخواهی برایش خوراکی ببرد.

گفتن ببخشید» برای بچه‌ها ساده است؛ با گفتن آن به‌سادگی از قید بازخواست رها می‌شوند؛ بدون اینکه به کاری که کرده‌اند فکر کنند. تأکید بر جبران اشتباه پیام محکم‌تری را منتقل می‌کند. اگر می‌دانید کودک‌تان رفتار ناشایستی با دیگری داشته است، به او کمک کنید راهی برای جبران رفتارش پیدا کند. مثلا کودک وقتی اسباب‌بازی دوستش را می‌شکند، می‌تواند یکی از ماشین‌هایش را به او بدهد. پس از چند ساعت نیش‌وکنایه‌زدن به خواهرش می‌تواند با کشیدن نقاشی دلش را به‌دست بیاورد. با تشویق کودک به یافتن راهی برای جبران، بر اهمیت رفتار عادلانه تأکید می‌کنید؛ ارزشی که در آینده و برای کنار آمدن با دنیای پیچیده‌ی روابط فردی و گروهی به او کمک می‌کند.

ارزش سوم: قاطعیت؛ تشویق کودکان به پذیرفتن چالش‌ها

مهتاب ۵ ساله نقاشی‌اش را به مادرش نشان داد و این را شنید: چه قشنگ و رنگارنگ!» مهتاب به اتاقش دوید و یکی پس از دیگری نقاشی‌هایش را برای مادرش آورد و نشان داد.
به نظر مادر مهتاب نقاشی‌های بعدی سرسری و شه بودند و او نمی‌دانست چه واکنشی نشان بدهد! یک پاسخ مناسب می‌تواند این باشد: مهتاب این نقاشی‌ها به خوبیِ نقاشی اولت نیستند؛ برای اینها هم همون‌قدر زحمت کشیدی؟!»

عزم راسخ ارزشی‌ست که می‌توانید از سال‌های کودکی آن را پرورش بدهید. بهترین راه برای تقویت آن خوددرای از تعریف‌وتمجید‌های بی‌مورد و ارائه بازخوردهای صادقانه به‌شکلی ملایم و حمایت‌گرانه است.

راه دیگر برای تربیت فرزندان قاطع، تشویق آنها به انجام کارهایی‌ست که به‌سادگی میسر نمی‌شوند. گام بعدی ستایش آنها به‌خاطر قدم برداشتن در این مسیر است. مثلا اگر پسرتان خجالتی‌ است او را تشویق کنید تا به بچه‌های دیگر نزدیک شود (این یکی از راهکارهای کمک به کودک خجالتی است)؛ حتی اگر باعث اضطراب کودک و ترس او می‌شود. اگر دخترتان به‌تندی از کوره می‌رود، به او روش‌هایی را برای کنترل خشم (مانند شمردن تا ۱۰ یا نفس عمیق کشیدن) یاد بدهید. به بچه‌ها به‌خاطر موفقیت در انجام این کارهای دشوار تبریک بگویید و نشان بدهید متوجه تلاش‌شان شده‌اید. کودک با شنیدن آفرین! می‌دونم کاری سختی بود. باریکلا!» به خودش افتخار می‌کند و با قاطعیت بیشتری برای ادامه‌ی این رفتارها تلاش می‌کند.

 


ارزش چهارم: ملاحظه؛ به بچه‌ها یاد بدهید به احساسات دیگران توجه کنند

زهرا از اینکه دخترهای ۳ و ۴ ساله‌اش همیشه هنگام خرید مدام غر می‌زدند و دعوا می‌کردند، به ستوه آمده بود. سرانجام یک بار به آنها گفت: ما باید کاری کنیم که موقع خرید هیچ‌کدوم‌مون ازجمله من اذیت نشیم!» او از دخترانش خواست برای داشتن خریدی بهتر پیشنهاد بدهند. دخترک ۴ ساله پیشنهاد داد از خانه با خودشان خوراکی بیاورند تا برای خرید کیک و شکلات غر نزنند. کوچولوی ۳ ساله هم گفت می‌خواهد یواش برای خودش آواز بخواند تا دیگر ناراحت نباشد.
دخترها به حرف‌شان عمل کردند و دفعه‌ی بعد همگی خرید خوب‌وخوشی داشتند. هنگام ترک فروشگاه دختر کوچک‌تر از مادر پرسید: مامان باز هم ناراحتی؟» مادر به بچه‌ها اطمینان داد که ناراحت نیست و از اینکه هیچ‌کس ناله و شکایت نکرد خوشحال است.

این تمرین‌های کوچک به بچه‌ها کمک می‌کند ارزش ملاحظه‌کردن را بفهمند. در گذر زمان حتی کودکان هم متوجه تأثیر کلمه‌ها و رفتارهایشان بر دیگران می‌شوند و می‌فهمند اگر با دیگران به‌خوبی رفتار کنند، دیگران هم با آنها همان‌طور رفتار می‌کنند.

ارزش پنجم: عشق؛ در مهرورزی بخشنده باشید

پدرومادرها فکر می‌کنند بچه‌ها به‌شکل ذاتی به دیگران عشق می‌ورزند و محبت‌شان را بی‌دریغ به دیگران نثار می‌کنند. البته این درست است. اما برای ادامه‌دار بودن این رفتار، عشق و محبت باید دوسویه باشد. شاید عجیب باشد که بدانید طی یک روز پرمشغله‌ی معمولی، بچه‌ها کمتر از هرچیزی، با شنیدن دوستت دارم» خوشحال می‌شوند!

به کودک‌تان نشان دهید که به آدم‌های مهم در زندگی‌تان عشق می‌ورزید. در مقابل کودکان همسرتان را در آغوش بگیرید و ببوسید. با بچه‌ها درباره‌ی اینکه چقدر پدربزرگ و مادربزرگ، خاله‌ها، عمه‌ها، دایی‌ها و عموهایشان را دوست دارید و قدرشان را می‌دانید صحبت کنید. مهم‌تر از همه نباید روزتان را بدون نمایش عشق و محبت‌تان به کودک دلبندتان به پایان برسانید. عشق‌تان را به روش‌های غافلگیرکننده به کودک خود ابراز کنید؛ مثلا در جامدادی‌اش یادداشت بگذارید، روی آینه‌ی دست‌شویی برچسب قلب بچسبانید تا هنگام مسواک زدن آن را ببیند، بی‌دلیل بغلش کنید. نگذارید شلوغی صبح‌ها و آشفتگی عصرها شما را ابراز عشق‌تان وا بگذارد.

هرچه بیشتر کودک‌تان از شما دوستت دارم» را بشنود، بیشتر به شما دوستت دارم» می‌گوید. هرچه بوسه و آغوش در خانه‌تان بیشتر باشد، عشق و محبت در آن بیشتر می‌شود. کودکی که در ابراز عشقش به ما رها و آزاد باشد، بزرگ‌ترین ارزش در وجودش پرورش یافته است.


شنیدن جمله‌ی عجب بچه‌ی لوس و بی‌تربیتی!» برای پدر و مادرها خوشایند نیست. اما حقیقت این است که بسیاری از والدین با کودکانی لوس، پرخاشگر و بی‌ادب دست و پنجه نرم می‌کنند و در اغلب موارد به خواسته‌های آنها تن می‌دهند.
بدون شک شما می‌خواهید پدر و مادر خوبی باشید. شاید به نظرتان والدین‌تان به اندازه‌ی کافی به شما توجه نکردند. آنها بیشتر مواقع نمی‌دانستند شما کجا می‌روید؟ پدرتان خبر نداشت که شما فلوت می‌زنید یا در فعالیت‌های گروهی مدرسه شرکت می‌کنید. مادرتان همیشه مشغول کار بود و فرصت نداشت که گاهی به مدرسه شما سر بزند، حتی گاهی فراموش می‌کرد دنبال‌تان بیاید! اما شما نمی‌خواهید مثل آنها باشید و به همین دلیل جور دیگری رفتار می‌کنید. این جور دیگر رفتار کردن ممکن است از همان اشتباهات رایج والدین باشد که باعث لوس شدن و پرخاشگری در کودکان می‌شود. کدام اشتباهات؟ در ادامه رایج‌ترین‌شان را با هم مرور می‌کنیم.

شما تمام سعی‌تان را می‌کنید تا فرزندان‌تان را خوشحال کنید. اما به این بهانه که می‌خواهید بدانید چه در سرشان می‌گذرد، بیش از اندازه خود را درگیر زندگی آنها می‌کنید. شما دوست دارید فرزندان‌تان احساس کنند مهم‌اند. شما هرگز برای برداشتن آنها از مدرسه دیر نمی‌کنید، برای آنها برنامه‌ریزی می‌کنید و به آنها توصیه می‌کنید کدام کارها را انجام دهند، مدام در اطراف آنها می‌چرخید و مرتب سؤال می‌پرسید. خواست شما این است که آنها زندگی فوق‌العاده‌ای داشته باشند و هرگز احساس ناامیدی و شکست نکنند.
اما در اشتباهید! و به همین خاطر کودک‌تان لوس بار آمده است. در ادامه با برخی از دلایلی آشنا خواهید شد که منجر به بروز این مشکل می‌شوند.

با آنها چانه می‌زنیم

هر زمان کودک ما خواسته‌ای دارد، با او چانه می‌زنیم. جمله‌ی اگر دختر خوبی باشی، برایت می‌خرم» در غرفه‌ها و فروشگاه‌ها فراوان شنیده می‌شود. وقتی هم که کودک‌مان رفتارش را تغییر نمی‌دهد، ما همچنان ادامه می‌دهیم، خیلی خوب، یک شانس دیگر به تو می‌دهم!» و البته این فرصت به فرصت‌های دوم و سوم و… هم می‌رسد. راهکار مورد علاقه‌ی من، این جمله است: قول می‌دهم که بعدا این کار را انجام دهم. چانه‌زنی ابزار مفیدی است به شرط اینکه مؤثر باشد. شما باید خط قرمزی تعریف کنید و مراقب آن باشید. اگر از خط قرمز عبور کردید، چانه‌زنی نتیجه‌ای در بر نخواهد داشت.

اتاق‌شان را مرتب می‌کنیم

گاهی اوقات دیگر نمی‌توانیم این همه ریخت و پاش را تحمل کنیم. انگار در اتاق کودک‌مان بمب منفجر شده است. لباس‌های کثیف، حوله‌ی خیس، تخت خواب نامرتب، همه‌ جا به هم ریخته و دیوار لک شده است. همه جا کثیف است و کثیف‌تر هم می‌شود؛ اما فرزندمان هنوز اجازه دارد به همه‌ی برنامه‌ها و بازی‌هایش بپردازد! هنوز اجازه دارد چندین ساعت تلویزیون تماشا و با دوستانش بازی کند. اینکه از او بخواهیم اتاقش را مرتب کند، بی‌نتیجه است پس خودمان دست به کار می‌شویم. نکته‌ی این ماجرا این است: او به اینکه همیشه کسی شلوغ‌کاری‌هایش را مرتب کند، عادت می‌کند. نتیجه چیزی نیست جز یک بچه لوس.

 


کیف‌شان را همه جا حمل می‌کنیم

البته که ممکن است کیف کودک‌مان سنگین باشد. گاهی بعضی چیزها سنگین هستند. کودک ما باید مسئولیت آنها را به عهده بگیرد. وقتی هنگام برداشتن آنها از مدرسه، کیف و لباس و هر چیز دیگری را خودمان تا ماشین می‌بریم، زیاده‌روی می‌کنیم. ما خدمتکار بارکشِ او نیستیم. با این کار او بیش از اندازه احساس راحتی می‌کند و خود را مستحق همیشگیِ چنین لطفی می‌داند.

از آنها می‌پرسیم برای غذا چه دوست دارند بخورند!

من به یاد نمی‌آورم که کسی از من پرسیده باشد چه غذایی برای شام می‌خواسته‌ام. وقتی من بچه بودم، بیرون غذا خوردن اتفاق ویژه‌ای بود! انتخاب‌های محدودی برای شام داشتیم و من از بعضی از آنها هم متنفر بودم. همه‌ چیز در یک دیگ بزرگ با تکه‌های درشت گوجه و لوبیا سبز پخته می‌شد. اما من هر چیزی را که جلویم گذاشته می‌شد می‌خوردم؛ بدون هیچ حرف اضافه.

 


همیشه برنامه‌های کودک را در اولویت می‌گذاریم

برنامه تغییر کرد، باید به مسابقه‌ی فوتبال ببریمش.» و البته اغلب اوقات اصلا اشکالی ندارد. البته که ما دوست داریم مسابقه‌ی فرزندمان را تماشا کنیم اما نه همیشه. گاهی کودک ما باید در اولویت بعدی قرار بگیرد. حتما راهی برای رساندن فرزندمان به مسابقه پیدا می‌کنیم، او به فوتبالش می‌رسد و احتمالا بهتر از همیشه بازی می‌کند چون ما آنجا نیستیم که هر ۵ دقیقه با فریادهایمان حواسش را پرت کنیم. اگر هر از گاهی به تماشای مسابقه‌های او نروید، بازی‌اش بهتر می‌شود.

می‌خواهیم آنها همیشه به هر قیمتی خوشحال باشد

نکته‌ی مهم: قرار نیست بچه‌ها همیشه خوشحال باشند. اشکالی ندارد اگر آنها همیشه به آنچه می‌خواهند نرسند، یا نتوانند کاری‌ را که دوست دارند بکنند یا به جایی که دل‌شان می‌خواهد بروند. آنها گاهی باید کارهای خانه را انجام بدهند، با خانواده وقت بگذرانند و با ما به خرید بیایند، پس به چشم‌غره‌ها و صدای پُف کردن‌های‌شان به نشانه‌ی عصبانیت توجه نکنید و کارتان را بکنید. هیچ اشکالی ندارد زیرا قرار نیست همیشه همه چیز مطابق میل آنها و برای شاد کردن آنها باشد.

با همسر خود هماهنگ عمل نمی‌کنیم

این یک اشتباه رایج است. کودک می‌خواهد شب خانه‌ی دوستش بماند، مادر می‌گوید نه»؛ پدر می‌گوید حتما، چه اشکالی دارد؟!» ما پدر و مادرها همیشه از یک منظر به قضایا نگاه نمی‌کنیم، اما اگر در مقابل فرزندان‌مان متحد و هم‌نظر باشیم، آنها کمتر بهانه‌گیری می‌کنند. ما باید تلاش کنیم که در کوتاه‌ترین زمان به توافق برسیم و بحث را درباره‌ی تفاوت عقیده‌مان به بعد موکول کنیم. در غیر این صورت بچه‌ها یاد می‌گیرند والدین‌ را در مقابل یکدیگر قرار دهند.

هیچ مسئولیتی به کودک‌مان نمی‌سپاریم

بچه‌ها باید در کارهای خانه مثل چیدن میز، جمع کردن آن، گذاشتن ظرف‌ها در ظرف‌شویی و مرتب کردن نقش داشته باشند.

بدرفتاری و نمرات بد آنها را توجیه می‌کنیم

ما زیاد دچار این اشتباه می‌شویم. رفتار غلط، غلط است. پسرم خسته و عصبانی است» دلیل وحشتناکی است. دیشب تا دیروقت مشغول تمرین بود و به همین خاطر نتوانست تکلیفش را (که از یک ماه پیش تعیین شده بود) انجام دهد» اصلا قابل قبول نیست. ما نباید رفتار بد و کم‌کاری فرزندمان را توجیه کنیم. بدون نظم و انظباط، فرزندان ما لوس و بهانه‌گیر بار می‌آیند.

 


با معلم یا مربی کودک‌مان بحث و جدل می‌کنیم

بی‌شک باید از فرزندمان پشتیبانی کنیم اما نه پیش از اینکه آنها از حق خودشان دفاع کرده باشند. وقتی معلم فرزندمان تأکید می‌کند که او به اندازه‌ی کافی تلاش نمی‌کند، باید به حرفش اعتماد کنیم. بر خلاف باور رایج، بیشتر معلم‌ها مایلند به جوان‌ها و نوجوان‌ها کمک کنند. وقتی درباره‌ی تکلیف انجام نشده یا دیر رسیدن به کلاس با معلم بحث می‌کنیم، فرزندمان نتیجه می‌گیرد که می‌تواند به این رفتارش ادامه دهد زیرا والدینش کار او را توجیه خواهند کرد. او نتیجه می‌گیرد که احترام گذاشتن به معلم و انجام گفته‌های او ضروری نیست. به همین سادگی!
 

توجه کردن به فرزندان خیلی خوب است. پدر و مادرهایی که درگیر مسائل فرزندان‌شان هستند واقعا شگفت‌انگیزند. اما اینکه چقدر توجه نشان می‌دهیم و چه اندازه‌ خود را درگیر می‌کنیم ممکن است مخرب باشد. اگر به آنها اجازه‌ی چانه‌زنی بدهیم، اشتباه کرده‌ایم، اگر آنها زیادی راحت و آسوده‌اند، ما قطعا در اشتباه هستیم. توجیه رفتار غلط آنها اشتباه است. تا زمانی که اتاق‌شان را تمیز می‌کنیم، از آنها دستور غذا می‌گیریم و همسران‌مان را در مقابل آنها خفیف می‌کنیم، فرزندانی لوس و بهانه‌گیر خواهیم داشت.
همه‌ی بچه‌ها باید یاد بگیرند هر از گاهی خورش اسفناج بخورند؛ این کار شخصیت آنها شکل می‌دهد.

 

برگرفته از: scarymommy.com


گاهی اوقات والدین نمی‌دانند که چطور باید احساسات‌شان را برای فرزندان‌شان بیان و از آنان حمایت کنند تا برای آنها الهام‌بخش باشند. تنها خوب بودن برای تربیت فرزندان کافی نیست، آنها باید بدانند که والدین‌شان به آنها عشق می‌ورزند، آنها را درک می‌کنند و برای‌شان احترام قائل هستند. در همین راستا یک روان‌شناس کودک لیستی از موارد حیاتی که باید به کودک گفته شود را آماده کرده است که به والدین کمک می‌کند تا بتوانند عمق عشق و احساس خود را به فرزندان‌شان نشان دهند و به آنها محبت کنند. چه چیزی از این مهم‌تر؟

بیان نظرات و عقاید

  • من به تو اعتماد دارم
  • می‌دانم که راست می‌گویی
  • به تصمیم تو احترام می‌گذارم
  • کار آسانی نیست اما تو از پسِ آن بر می‌آیی
  • تو هر کاری را به بهترین نحو انجام می‌دهی
  • تو این موضوع را کاملا درک می‌کنی
  • چطور توانستی این کار را به این خوبی انجام بدهی؟
  • به من بگو چطور این کار را کردی تا من هم بتوانم به خوبی‌ِ تو این کار را انجام دهم
  • تو می‌توانی این کار را حتی بهتر از من انجام بدهی
  • در این مورد تو از من هم بهتری

پشتیبانی از آنها در انجام کارهای سخت

  • می‌‌فهمم که چقدر زحمت می‌کشی
  • می‌دانم که تو چطور تلاش می‌کنی
  • برای این کار خیلی زحمت کشیدی و نتیجه‌ی آن هم را دیدی
  • پیشرفت فوق‌العاده‌ای داشتی
  • می‌دانم که وقت زیادی برای این کار گذاشتی
  • می‌توانم تصور کنم که برای رسیدن به این هدف چطور تلاش کردی
  • برای کسب چنین نتیجه‌ای باید خیلی تلاش کرده باشی
  • هر سعی و تلاشی نتیجه می‌دهد

تشکر برای اوقاتی که با شما گذرانده‌اند

  • واقعا ازت ممنونم که با من همراه بودی
  • بی‌صبرانه منتظرم تا فردا با هم بازی کنیم
  • همراهی با تو در این کار خیلی لذت‌بخش است
  • من واقعا از بازی کردن با تو خوشحال می‌شوم
  • واقعا خوشحالم که امروز در خانه پیش من هستی
  • بودن با تو واقعا من را شاد و خوشحال می‌کند

کمک به ارزیابی کارها

  • در این مورد چی فکر می‌کنی؟
  • تو باید به خودت افتخار کنی
  • به چه چیزی بیشتر از همه افتخار می‌کنی؟
  • نظرت در مورد این موضوع چیست؟
  • نظرت در مورد کار خودت چیست؟
  • به نتیجه‌ی کاری که انجام ‌می‌دهی فکر کرده‌ای؟
  • دوست داری این کار چطور پیش برود؟

تشکر کردن از کمک آنها

  • از تو برای انجام دادن این کار ممنونم
  • واقعا خوشحالم که به من کمک کردی تا این کار را انجام دهم
  • تو واقعا به من کمک بزرگی کردی
  • ممنونم که درک می‌کنی
  • اگر تو نبودی واقعا نمی‌دانستم باید چیکار کنم
  • بدون کمک تو موفق نمی‌شدم
  • با کمک تو این کار را زودتر انجام دادم
  • خانه واقعا تمیز و مرتب شده ازت ممنونم

توصیف چیزهایی که می‌بینید

  • اتاقت خیلی مرتب است
  • وای این فوق‌العاده است که خودت تختت را مرتب کردی
  • رنگ‌های خیلی زیبایی در این تصویر هست
  • من دیدم که تو خیلی سخت تلاش کردی
  • آفرین، من دیدم که چطور خودت میز را تمیز کردی

بیان احساسات

  • بودن در کنار تو را واقعا دوست دارم
  • وقتی در خانه هستی واقعا خوشحالم
  • خیلی دوست دارم در تیم تو بازی کنم
  • دوست دارم نظرت را بدانم
  • واقعا از داشتن تو خوشحالم و خدا را شکر می‌کنم
  • وقتی تو کنار من هستی و به من کمک می‌کنی واقعا خوشحال می‌شوم

برگرفته از : brightside.me


مامان همیشه تو رو بیشتر دوست داشت!» آیا شما هم بارها این جمله را به زبان آورده‌اید؟ نکند احساس می‌کنید که پدرومادرتان یکی از خواهر یا برادرهایتان را طور دیگری دوست دارند و حتی حالا که بزرگ شده‌اید از این بابت احساس ناراحتی می‌کنید؟ نیازی به گفتن نیست که تبعیض بین فرزندان می‌تواند اثر مخربی روی روابط خانوادگی داشته باشد و باعث ایجاد رقابت‌های حسادت‌آمیز خواهروبرادری شود. در این مقاله شما را با ۶ راهکار مفید برای مقابله با تبعیض بین فرزندان آشنا خواهیم کرد.

اگر احساس می‌کنید که پدرومادرتان به خواهر یا برادرتان توجه بیشتری دارند، جالب است بدانید که خیلی‌های دیگر هم مثل شما چنین نظری درمورد خانواده‌ خود دارند. پژوهشگران دانشگاه کورنِل پژوهش جالبی در این‌زمینه انجام داده‌اند. آنها در این پژوهش با ۲۷۵ مادرِ ۶۰ تا ۷۰ ساله‌ای که حداقل ۲ فرزند زنده داشتند مصاحبه کردند و از ۶۷۱ نفر از فرزندان این افراد نیز سؤالاتی پرسیدند.

۷۰ درصد مادران فرزندی را که بیشتر با او احساس نزدیکی می‌کردند نام بردند. ازآن‌طرف فقط ۱۵ درصد فرزندان این افراد ادعا کردند که احساس می‌کنند مادرشان مساوات را بین آنها و خواهر یا برادر دیگرشان رعایت کرده است. وقتی پدر و مادری به یکی از فرزندان‌شان توجه ویژه‌تری داشته باشند، مطالعات نشان داده‌ است که هر دو فرزند از لحاظ سلامت روان آسیب خواهند دید. از یک‌طرف فرزندی که کمتر دوست داشته‌شده دچار احساس خشم می‌شود و ازآن‌طرف فرزندی که بیشتر دوست‌ داشته‌شده به‌خاطر سطح بالای انتظارات پدرومادر استرس می‌گیرد.

بسیاری از کسانی که تک‌فرزند نیستند، سایه تبعیض بین فرزندان را در زندگی‌شان حس می‌کنند. حتی خیلی اوقات سایر اعضای خانواده وجود چنین تبعیضی برای‌شان قابل تشخیص نیست یا قبولش نمی‌کنند. کمتر دوست‌داشته‌شدن احساس خوبی نیست، اما به‌هرحال طبیعت انسان به‌گونه‌ای است که بعضی آدم‌ها بنا به دلایل مختلفی بیشتر به‌سمت هم کشیده می‌شوند. ازجمله‌ی این دلایل می‌توان به نزدیکی جغرافیایی اشاره کرد. مثلا فرزندی که نزدیک پدرومادرش زندگی می‌کند، قطعا وقت زیادتری را با آنها می‌گذراند و احساس نزدیکی بیشتری بین‌شان به‌وجود می‌آید. سایر دلایلی که می‌توانند رابطه‌ی پدرومادر با یکی از فرزندان را خاص‌تر کنند عبارت‌اند از ویژگی‌های شخصیتی مشترک (مثلا پدر و برادرتان طرزفکر مشابهی دارند و همدیگر را راحت‌تر می‌فهمند) یا سایر عوامل غیرقابل‌کنترل (مثلا جهان‌بینی شما به‌اندازه‌ی خواهر یا برادر دیگرتان به باورهای پدرومادرتان نزدیک نیست و درنتیجه پدرومادرتان آگاهانه یا ناآگاهانه از این بابت دلِ خوشی ندارند).

مطالعات نشان داده است که پدرومادرها معمولا نسبت‌به فرزندی که ازدواج نکرده، تحصیلاتش پایین‌تر است یا ارزش‌های مشترک‌ کمتری با او دارند، بیشتر احساس دلسردی می‌کنند. البته چنین طرز برخوردی می‌تواند ناشی از طبیعت خود ما انسان‌ها باشد، اما وقتی چنین رفتاری از والدین‌مان سر می‌زند دردناک‌تر است، چراکه از پدر و مادرمان انتظار داریم عشق و حمایت‌شان نسبت به ما بی‌قید‌وشرط باشد و شاید حتی چون والدین‌مان را کمی فراتر از یک انسان عادی می‌بینیم (دیدگاهی که می‌تواند از کودکی در ما باقی مانده باشد)، این مسئله برای‌مان دردناک‌تر می‌شود.

خلاصه اینکه تبعیض بین فرزندان به هر دلیلی می‌تواند جو خانواده را متشنج کند. آیا پدرومادرتان با بچه‌های خواهرتان ارتباط نزدیک‌تری دارند؟ آیا به موفقیت‌های برادرتان بیشتر می‌بالند؟ آیا به خواهرتان بیشتر توجه می‌کنند؟ آیا همیشه در دعواها جانب برادرتان را می‌گیرند؟ آیا احساس می‌کنید که مورد تبعیض واقع شده‌اید و به‌همین‌خاطر یا برادرتان بر سر به‌دست‌آوردن عشق و حمایت خانواده رقابت دارید؟ آیا از این استرس و تشنج حس‌وحال‌تان خراب است؟ ما درادامه راهکارهایی برای‌تان آماده‌ کرده‌ایم تا بتوانید به‌عنوان یک فرد بالغ با این مسئله‌ درست برخورد کنید.

۱. قضیه را به خودتان نگیرید

شاید رفتار پدر و مادرتان به این معنی نیست که آن‌یکی خواهر یا برادرتان را بیشتر دوست‌ دارند و به شما ترجیحش می‌دهند، بلکه تنها دلیلش این است که به هر دلیلی یا برادر دیگرتان بیشتر احساس نزدیکی می‌کنند. ممکن است که خودشان اصلا نسبت به این قضیه آگاه نباشند. معمولا هم در چنین مواردی قصدشان این نیست که احساسات شما را خدشه‌دار کنند. اما اگر عمدا این کار را می‌کنند، آن هم فقط چون شخصیت شما باب میل‌شان نیست، پس شاید همین بهتر باشد که با شما احساس نزدیکی بیشتری نمی‌کنند!

۲. حمایت و پشتیبانی لازم را در جای دیگری از زندگی‌تان جست‌وجو کنید

در جست‌وجوی کسانی باشید که بتوانند با حمایت‌شان عشق، پذیرش و تأییدی را که از جانب خانواده دریافت نمی‌کنید با رفتاری سنجیده‌ به زندگی‌تان هدیه کنند. اما یادتان باشد که فقط به آدم‌های درست اعتماد کنید، چراکه حمایت و پشتیبانیِ خالصانه از هرکسی برنمی‌آید. بسیاری از ما در خانواده‌هایی زندگی می‌کنیم که طرز فکرشان با ما یکی نیست و به ارزش‌های متفاوت دیگری اعتقاد دارند، اما آدم‌های خیلی زیادی در دنیا هستند که می‌توانند خلأ حمایت خانواده را برای‌تان جبران کنند. باز هم تأکید می‌کنیم که در انتخاب چنین افرادی دقت کنید و بدانید که این حمایت و پشتیبانی از هرکسی ساخته نیست.

۳. در صورت احساس تبعیض بین فرزندان ارتباط‌تان را یا برادرتان خراب نکنید

یا برادرتان رقابت نکنید و به‌خاطر اینکه از سوی والدین‌تان ارجحیت دارند مورد سرزنش قرارشان ندهید. اگر برای اینکه دوست‌داشتنی و مورد قبول واقع بمانند تلاش می‌کنند، باز هم نباید سرزنش‌شان کنید. نمی‌توانید چون طالب عشق و تأیید خانواده هستند از دست‌شان دلگیر باشید. درعوض بپذیرید که رابطه‌ی شما با پدرومادرتان مربوط به خودتان است و این قضیه را از ارتباط‌تان یا برادرتان جدا کنید.

۴. واقعیت حاضر را بپذیرید

اگر بپذیرید که نمی‌توانید به‌اندازه‌ی دلخواه‌تان از جانب والدین‌تان حمایت و تأیید کافی دریافت کنید، احتمالا حال بهتری خواهید داشت. وقتی سراغ پدرومادر رفتن‌تان از روی احتیاج نباشد، می‌توانید قدرت فردی بیشتری در خودتان احساس کنید. عادت‌کردن به این طرزفکر آسان نیست، اما اگر انجامش بدهید خواهید دید که چقدر حال‌تان بهتر می‌شود. اول از همه ببینید که خانواده چه چیزهایی برای‌تان دارد و بعد توجه‌تان را به چیزهایی که از سایر جنبه‌های زندگی نصیب‌تان می‌شود معطوف کنید. با این کار خواهید فهمید که خانواده فقط بخشی از زندگی است و حتی گاهی می‌تواند مهم‌ترین بخش زندگی هم نباشد.

۵. برای زندگی خانوادگی خودتان وقت و انرژی بگذارید

اگر در خانواده‌ای به‌دنیا آمدید که عشق و حمایت‌های عاطفی کافی به شما نداده است و همیشه تبعیض بین فرزندان را احساس می‌کردید، سعی کنید پس از ازدواج و تشکیل خانواده جدیدتان تمام آن کاستی‌ها را جبران کنید. ببینید که چه برای خانواده‌تان در چنته دارید و چه کارهایی می‌توانید برای خودتان در زندگی شخصی‌ انجام بدهید. به‌این‌ترتیب راحت‌تر می‌توانید با موقعیت حاضر کنار بیایید و رفتار خاص خانواده‌تان را بپذیرید.

۶. از کمک‌های مشاوره‌ای استفاده کنید

آثار منفی تبعیض بین فرزندان و رقابت بچه‌ها می‌تواند تا بزرگسالی هم ادامه پیدا کند. به‌ویژه اگر فرد از این وضعیت احساس ناراحتی و استرس داشته باشد، اوضاع وخیم‌تر خواهد بود و اینجاست که توصیه می‌شود از مشاور کمک بگیرید. مشاوران خانواده می‌توانند برای مقابله با استرسی که از بابت این وضعیت دچارش هستید کمک‌تان کنند. همچنین می‌توانید با یادگیری رفتارهای مدیریت استرس از حجم کلی استرس‌تان بکاهید و راحت‌تر با این قضیه برخورد کنید.


اشتباهات رایجی وجود دارند که اغلب والدین بدون اینکه بدانند در تربیت فرزندان خود مرتکب آنها می‌شوند. این اشتباهات نقش مهمی در شکل‌گیری شخصیت کودکان دارند و شاید امکانِ داشتن آینده‌ای خوب را از آنها بگیرند. البته می‌توانیم با درس گرفتن از اشتباهات کسانی که مرتکب آنها شده‌اند، زمینه‌ساز پرورش بچه‌هایی باشیم که درک بهتر و مناسب‌تری از واقعیت های زندگی پیدا می‌کنند. در ادامه با ما همراه باشید تا با جزئیات سه اشتباه رایجی که والدین در ارتباط با فرزندان‌شان مرتکب می‌شوند و راهکارهایی برای برطرف کردن آنها آشنا شوید.

. والدین همه‌چیز را برای بچه‌ها فراهم می‌کنند و از آنها هیچ انتظاری ندارند

به‌نظرتان چه تعدادی از والدین فکر می‌کنند بچه‌های‌شان را لوس بار آورده‌اند؟ اگر کمی صادقانه و بی‌تعارف صحبت کنیم مطمئنا تعداد قابل‌توجهی از پدر و مادرها چنین نظری خواهند داشت. مثلا براساس نظرسنجی‌های انجام‌شده در میان والدین آمریکایی، چیزی حدود دوسوم آنها چنین احساسی به کودکان‌شان داشتند.

مسئله اینجا است که در بیشتر خانه‌های ما روال معمول به این صورت است که بزرگ‌ترها کار می‌کنند و تقریبا تمام بارِ تهیهٔ مایحتاج روزانه به دوش آنها است؛ در سوی دیگر بچه‌ها فقط مصرف‌کننده‌اند. نتیجهٔ این روال چیست؟ کودکانی خودبین و بی‌ملاحظه؛ مثل اینکه دختر نوجوانی در جواب به درخواست مادرش برای کمک به او در تدارک شام، بگوید: آماده کردن شام وظیفهٔ مادر خانه است.»

 

راهکارها

اگر شما هم با چنین جواب‌هایی مواجه می‌شوید، ناامید نباشید! امکان تغییر این رویه وجود دارد. یکی از راهکارهای مناسب این است که از همان سنین پایین وظایفی برای بچه‌ها درنظر بگیریم؛ البته وظایفی که متناسب با سن‌شان باشد. قرار نیست به‌ازای کاری که می‌کنند، دستمزد بگیرند؛ هدف این است که کمک‌حال دیگر افراد خانواده باشند. به این صورت، بچه‌ها یاد می‌گیرند که باید به فکر دیگران هم باشند. بزرگ‌تر که بشوند، این عادت به بیرون از خانه هم کشیده می‌شود: برای زندگی مردم کوچه‌وبازار هم اهمیت قائل می‌شوند و دیگر فقط به فکر خودشان نخواهند بود.

بچه‌ها باید آگاه شوند که در پیشبرد اهداف خانواده نقش دارند. آنها باید احساس کنند که کمک‌هایشان اثربخش است.

بحث دیگری که اینجا مطرح می‌شود پول‌توجیبی است. سه قوطی یا ظرف قلک‌مانند جداگانه برای کودک درنظر بگیرید: یکی از آنها برای پس انداز، یکی برای خرج کردن، و آخری برای بخشش به دیگران باشد. به این صورت می‌توانیم از همان دوران کودکی، بچه‌هایی سخاوتمند بار بیاوریم. به بچه‌ها کمک کنید کار خیّرانه‌ای پیدا کنند که واقعا برای‌شان اهمیت داشته باشد. فرضا اگر دوست‌شان وضعیت مالی مناسبی ندارد، می‌توانند گاه‌به‌گاه به او کمک کنند یا اسباب‌بازی یا هدیه‌ای برایش بخرند.

۲. والدین فقط دوست بچه‌ها هستند و در نشان دادن رفتار مقتدرانه ضعف دارند

بیشتر والدین چندان تمایلی به نشان دادن سخت‌گیری در قبال بچه‌ها ندارند. آنان ترجیح می‌دهند با بچه‌ها رفتاری دوستانه داشته باشند و با آنها مهربان باشند و رویکرد مقتدرانه را نمی‌پسندند. نه گفتن» به بچه‌ها برای‌ آنان دشوار است و اگر بخواهند گاهی کودک را مجاب کنند که از آنها حرف‌شنوی داشته باشند، به مشکل برمی‌خورند.

در سوی مقابل، والدینی قرار می‌گیرند که درک بهتری از تربیت کودک پیدا کرده‌اند. آنها به‌خوبی می‌دانند که دست‌کم تا زمانی که بچه‌ها به جایی برسند، صاحب‌اختیار هستند. بچه‌ها هم مم هستند از آنها حرف‌شنوی داشته باشند و به آن‌ها احترام بگذارند.

انواع رفتارهای والدین در خانه

بیشتر از نیم‌قرن صرف مطالعه و تحقیق دربارۀ رفتار والدین در قبال کودکان و تربیت آنها شده است. براساس این مطالعات، رفتار والدین در خانه به سه دسته تقسیم شده است:

الف. رفتار مستبدانه

شاخصه‌های این رفتار عبارت‌اند از: هرچه والدین می‌گویند بی‌چون‌وچرا باید پذیرفته شود؛ والدین محبت چندانی به کودکان ابراز نمی‌کنند؛ رفتار والدین چندان معقول و منطقی نیست.

ب. آسان گرفتن بیش‌ازاندازه

شاخصه‌های این رفتار عبارت‌اند از: والدین عشق و محبت زیادی به بچه‌ها دارند، اما چندان مقتدر نیستند؛ زمام امور به‌دست بچه‌هاست.

پ. رفتار مقتدرانه و معقول

شاخصه‌های این رفتار عبارت‌اند از: والدین، با اعتماد به نفس خود، سعی بر مدیریت و کنترل رفتار بچه‌ها دارند؛ قوانین و قواعد وضع‌شده از سوی والدین برای بچه‌ها ارزش است و از والدین حرف‌شنوی دارند؛ والدین مهربان و بامحبت هستند و به‌شکل منطقی و معقول، دلیل انتظارات‌شان از بچه‌ها را به آنها توضیح می‌دهند؛ اگر بچه‌ها دیدگاه‌شان را محترمانه مطرح کنند، گوشِ شنوای آنها خواهند بود.

بچه‌های والدین دستهٔ سوم، در مقایسه با دو دستهٔ دیگر، بچه‌هایی بااعتمادبه‌نفس‌تر، شایسته‌تر و با مسئولیت پذیری بیشتری خواهند بود.

۳. والدین نمی‌توانند ارزش‌های خودشان را در خانه حاکم کنند و شخصیت بچه‌ها بیشتر با تأثیر از محیط بیرون شکل می‌گیرد

 

مهم‌ترین عامل در شکل‌گیری شخصیت انسان، فرهنگ است. اگر بخواهیم کودکان‌مان مهربان، مؤدب و باشخصیت باشند، نمی‌توانیم به فرهنگ‌سازی جوامع امروزی تکیه کنیم. شبکه‌های مجازی، دیدگاه‌های مادی‌گرایانه و تأکید بیش‌ازاندازه بر مسائل جنسی از جمله شاخصه‌های فعالیت‌های مثلا فرهنگی (!) دنیای امروز ماست. اگر از بچه‌ها غافل شویم، در معرض این پیام‌های منفی قرار می‌گیرند و الگوهای نامناسبی پیدا می‌کنند. همین الگوها نقشی بنیادین در شکل‌گیری ارزش‌ها و شخصیت آنها بازی دارند. در نتیجه، والدین به پس‌زمینه می‌روند و در تربیت کودک نقش فرعی پیدا می‌کنند.

واقعیت دنیا نسبت به ادوار گذشته بسیار متفاوت شده است. غافل شدن از بچه‌ها می‌تواند بیش از آنچه فکر می‌کنیم، در شکل‌گیری شخصیت‌شان اثر منفی داشته باشد. ما مسئولیتِ آوردن انسانی دیگر به این دنیا را پذیرفته‌ایم؛ پس باید هوشیار و گوش‌به‌زنگ باشیم تا بچه‌ها بتوانند در آینده برای خودشان و دنیا مفید و تأثیرگذار باشند.

راه‌های فرهنگ‌سازی مثبت در خانواده

چطور می‌توانیم انسان‌هایی تأثیرگذار پرورش دهیم؟ برای این کار باید سعی کنیم خودمان در فضای خانه فرهنگ‌سازی مثبت انجام بدهیم. این فرهنگ‌سازی باید به‌گونه‌ای باشد که کودک دربرابر اثرات منفی فرهنگ‌سازی جوامع (که پیش‌تر ذکر شد) مقاوم باشد و تحت‌تأثیر آن پس‌رفت نکند. برای انجام مؤثر این کار باید مسائل زیر را درنظر بگیریم:

الف. استواری در ارزش‌ها و عملی کردن‌شان

دربارهٔ باورها، ارزش‌ها و اصولی که برای خود و خانواده‌مان تعیین می‌کنیم، باید ثابت‌قدم و استوار باشیم. در عملی کردن آنها هم نباید تردیدی به خود راه بدهیم. مثلا اینکه دسترسی به شبکه‌های مجازی و نظایر آن، برای بچه‌ها حکم امتیازی را داشته باشد که گاهی اجازه‌اش را به آنها می‌دهیم. به این شکل نباشد که کودک استفاده از آنها را حق خودش بداند. این می‌تواند یکی از قانون‌های خانواده باشد. ضمنا بهتر است راجع به مسائلی نظیر وگرافی و ضررهای آن با بچه‌ها صحبت کنیم و راهکارهایی برای دوری از اثرات بدِ این مسائل در اختیارشان قرار بدهیم.

ب. درک ویژگی‌های خانوادۀ ایدئال و فهماندنِ آن به بچه‌ها

می‌توانیم ذهنیتی از خانوادهٔ ایدئال پیدا کنیم. بعد از آن با استفاده از چند جملهٔ مشخص، هدف و مأموریتی را که این خانوادهٔ ایدئال دنبال می‌کند برای بچه‌ها تعریف می‌کنیم. جمله‌هایی که وظایف ما» یا همان اعضای خانواده را مشخص می‌کند. این جملات می‌توانند مثال‌های خوبی باشند: ما هم در گفتار و هم در رفتارمان مهر و محبت را نشان می‌دهیم»؛ ما اگر باعث آزردگی خاطر کسی بشویم، از او عذرخواهی می‌کنیم و برای جبران مافات تلاش می‌کنیم».

پ. وضع قانون در خانواده برای استفاده از نمایشگرها

استفاده از نمایشگرهای مختلف (تلویزیون، تلفن‌همراه، تبلت، لپ‌تاپ و …) را در خانه محدود کنیم. زمان و مکان مشخصی برای استفاده از این نمایشگرها درنظر بگیریم. سپس از بچه‌ها بخواهیم به این قانونِ استفاده از نمایشگرها احترام بگذارند. اگر لازم شد، کمی هم سخت‌گیری کنیم. استفادهٔ بیش‌ازحد از این نمایشگرها فرایند صحبت و برقراری ارتباط رودرو را کمرنگ‌تر می‌کند. در نتیجه، برای حاکم کردن ارزش‌هایی که خودمان برای خانواده درنظر گرفته‌ایم به مشکل خواهیم خورد.

ت. صرف وقت برای بچه‌ها

صرف غذا در کنار یکدیگر، کتابخوانی قبل از خواب، جشن‌های تولد و مراسم‌های مختلفْ فعالیت‌های مهمی هستند که میان ما و بچه‌های‌مان ارتباطی مناسب و قوی به‌وجود می‌آورند. نباید از اهمیت اینها غافل شویم.

با استفاده از این راه‌ها می‌توانیم بر تأثیر ناشی از دنیای بیرون و مسائلی که به‌دنبال دارد غلبه کنیم.

جمع‌بندی

والدین نقش مهمی در پرورش کودکان به عهده دارند. اگر به‌دنبال آن هستیم که کودکان‌مان فردایی بهتر را رقم بزنند و انسان‌هایی مفید و سخت‌کوش بار بیایند، کمی باید به خودمان زحمت بدهیم. با سپردن مسئولیت‌های مختلف به بچه‌ها در خانه شروع کنید. آنها از همان ابتدا باید بدانند که کار، تلاش و زحمت است که به زندگی معنا می‌دهد و آسودگیِ مداوم همراه با سستی و رخوت خواهد بود.

بچه‌ها در سن‌وسال پایین شاید متوجه مسائلی نباشند. در خانه با وضع قوانین و در دست گرفتن اختیار امور می‌توانیم به بچه‌ها کمک کنیم در مسیر درست حرکت کنند. گاهی کمی سخت‌گیری بد نیست، اما از مهر و محبت ورزیدن به بچه‌ها هم نباید غافل شویم.

این را هم درنظر داشته باشید که شما بهتر از هر کسی می‌دانید چه چیزی برای خانواده‌تان خوب است و چه چیزی بد. ارزش‌های خودتان را وضع کنید و اجازه ندهید فرهنگ‌سازی جوامع به زندگی و شخصیت بچه‌ها شکل بدهد.

شما چه تجربه‌هایی دربارهٔ تربیت فرزندان و بایدها و نبایدهای آن دارید؟ از رفتار والدین‌تان در دوران کودکی راضی بوده‌اید؟ موافق هستید که کمی سخت‌گیری در رفتار با کودکان، در آینده به نفع آنها خواهد بود؟ نظرات‌تان را با ما و خوانندگان این مطلب در میان بگذارید.


به عنوان پدر و مادر یک نوجوان به احتمال زیاد جملاتی نظیر این را شنیده‌اید: شما دارین زندگیمو خراب می‌کنین» یا ازتون بدم میاد». این جملات شاید آن‌قدرها بد به نظر نرسند اما توجه داشته باشید که اگر با روانشناسی نوجوانان آشنا نباشیم و تغییرات مغزی آنها را که مسبب این انفجارهای رفتاری است نشناسیم ممکن است شاهد رفتارهای به مراتب بدتری از‌ جانب آنها باشیم. اگر می‌خواهید از تغییرات روانی دوران نوجوانی بیشتر بدانید در این مقاله با ما همراه شوید تا با بررسی روانشناسی نوجوانان به دانش‌مان درباره‌ی چرایی رفتار آنها و واکنش‌مان به عنوان پدرومادر بیفزاییم.

از سری تحقیقات اخیر، مطالعه‌‌ای مهم از سوی مؤسسه‌ی مکس پلانک واقع در آلمان است که می‌گوید مغز نوجوانان بین سنین ۱۳ تا ۱۷ سال، درست مانند آنچه پیش از این در سنین نوپایی تجربه کرده‌اند، دستخوش بازسازی می‌شود. مسئله‌ این است که نوجوانان در این بازه‌ی زمانی که دومین مرتبه‌‌ی تغییرِ مغزی آنهاست، تقریبا هم‌قدوقواره‌ی شما هستند و زبان تندی هم دارند، این شرایط مدیریت این تغییر را نسبت به قبل دشوارتر می‌کند. البته اینکه آنها تکانه‌هایی را تجربه می‌کنند که شباهت با تکانه‌های نوپایان دارد به این معنا نیست که باید مانند کودک نوپا با آنها برخورد کنید.

وقتی به عنوان نویسنده‌ی حوزه‌ی پرورش فرزندان به تصویرِ کلیِ سلامت روانی آنها نگاه می‌کنم، این نکته به ذهنم خطور می‌کند که در برهه‌ی نوجوانی که فرزندان‌مان بیشتر از هر وقت دیگر به ما نیاز دارند ممکن است با رفتار نامناسب ارتباط‌‌مان را با آنها از دست بدهیم. بنابراین اگر می‌خواهید بدانید که چه کارهایی را نباید در قبال فرزندان نوجوان‌تان انجام بدهید پنج روش از روانشناسی نوجوانان را با شما در میان می‌گذاریم که بی‌بروبرگرد بتوانید از رابطه‌‌ای که با او دارید محافظت کنید، و از روی نا‌آگاهی کارهایی انجام ندهید که به تلاطم این دوران دامن بزند.

به فرزندمان چه بگوییم و چه نگوییم؟

۱. نپرسید: چته؟»

اشکالی در این سؤال وجود ندارد، به شرط آنکه هدف از آن فهمیدن مشکلی باشد که نوجوان با آن مواجه است. اما استفاده از این سؤال و لحنی که معمولا با آن ادا می‌شود خیلی بیشتر از آنچه بتوان گفت مناسب است، ناشی از فورانِ ناسنجیده‌ی خشمِ پدر و مادری است که شکیبایی خود را از دست داده‌اند.

بدتر از این پیامی است که چنین سؤالی به همراه خود منتقل می‌کند، اینکه شما فکر می‌کنید عیب و نقصی اساسی درباره‌ی فرزندتان وجود دارد که هرگز قرار نیست تغییر بکند.

اما واقعا مشکل نوجوانان چیست؟ قشر پیشانی مغز، که مسئول کنترل تکانه‌ها، استدلال منطقی و برنامه‌ریزی است، آخرین بخشی است که در سنین پس از کودکی مجددا بازسازی می‌شود.

در زمانی که این تنظیم مجدد در حال انجام است، مسیرهای تصمیم‌گیری‌ مغز یک بار دیگر به سمت آمیگدال هدایت می‌شوند. آمیگدال بخش آغازینی از مغز است و به تهدید‌های ادراک شده توسط فرد به صورت آنی و احساسی پاسخ می‌دهد.

دکتر فرنسس جنسن (Frances Jensen)، عصب‌شناس و نویسنده‌ی کتاب مغز نوجوانان می‌گوید: وقتی بدانید لُب پیشانی مغز، که مسئول قضاوت، کنترل تکانه‌ها، خلق‌وخو و احساسات است، آخرین بخشی است که به پیشرفت نهایی خود می‌رسد، حال و هوای نوجوانی بسیار بیشتر منطقی به نظر خواهد رسید.»

بنابراین مغز نوجوان هنوز نمی‌داند که چطور باید خودش را تنظیم کند. نوجوانان مثل ماشین‌های فِراری با ترمزی ضعیف هستند؛ یعنی احساساتی شدید اما کنترلِ ضعیفی روی آنها دارند.

شاید فکر کنید که چه فرقی می‌کند؟ نوجوانان به هر حال هیچ وقت حرف گوش نمی‌دهند، اما برعکس، آنها حساسیت فوق‌العاده زیادی نسبت به نظرات ما درباره‌ی خودشان پیدا می‌کنند. وانمود به اینکه به حرف‌های ما اهمیت نمی‌دهند از این واقعیت ناشی می‌شود که می‌خواهند از این آسیب‌پذیریِ خود محافظت کنند (نوعی مکانیسم دفاعی).

دریافت چنین پیام‌های نا‌امید‌کننده‌ای‌ (مانند این سؤال که چته؟») از سوی پدرومادر که انتظار می‌رود بیشترین محبت را به او نشان بدهند می‌تواند زخم‌های عمیقِ روحی در نوجوانِ سردرگم ایجاد کند.

این پیام‌های پدر و مادر در نوجوان درونی می‌شود و به خودخوری‌های ناخوشایند در او تبدیل می‌گردد. وقتی این صداها در مغز منعطف نوجوان جا خوش کند خاموش کردن آنها کار دشواری خواهد بود، علاوه بر این که مسیرهایی را در مغز او به جای می‌گذارد که سلامت روانی آینده‌ی نوجوان را تحت تأثیر منفی قرار می‌دهد.

در عوض، هدیه‌ا‌ی ارزشمند که می‌توانید در این سن به نوجوان‌تان بدهید، علاوه بر درک اتفاقاتی که در مغز او در جریان است مفهومی است با نام نگرش رشد».

رویکرد نگرش رشد که استاد روانشناسی دانشگاه استنفورد، کرول دواک (Carole Dweck)، آن را مطرح کرده است به زبان ساده یعنی هیچ ویژگی منفی‌ای وجود ندارد که تغییر‌ناپذیر و قطعی باشد، و اینکه همه‌ی انسان‌ها می‌توانند متحول بشوند و تغییر کنند. آخرین مطالعات علمی انجام شده روی مغز نوجوانان اثبات می‌کند که نگرش رشد کاملا در مورد آنها مصداق دارد.

 


۲. صدایتان را بالا نبرید

با این حال که سعی می‌کنیم صدایمان را بر سر کودکان بلند نکنیم، چون با این کار احساس قلدری به ما دست می‌دهد، اغلب وقتی اندازه‌ی جسمی فرزندمان به خودمان نزدیک‌تر می‌شود گرایش داریم با صدای بلندتری با او حرف بزنیم. کاملا از کوره در رفتن می‌تواند ساده‌ترین، یا شاید تنها راه ممکن، برای این باشد که به نوجوان نشان بدهید مشکلی وجود دارد. در مواقع این چنینی مغز خزنده»ی ما که غرایز اولیه‌ی جنگ یا گریز را به راه می‌اندازد کنترل را به دست می‌گیرد بدون اینکه فرایندهای پیچیده‌تر شناختی که شانس تعدیل افکارمان را فراهم می‌آورند به کار برده باشیم.

در چنین مواقعی است که حرفی می‌زنیم که بعدا از گفتنش پشیمان می‌شویم، اغلب در مورد رفتار فرزندان‌مان کلی‌گویی‌های مخربی انجام می‌دهیم، چیزی که آنها فرار از آن را ناممکن می‌بینند.

اما اجازه بدهید که خانه پناهگاه امنی باشد که نوجوانان از فشارهای دنیای بیرون برای آرام شدن و بازیابی انرژی‌شان به آن پناه می‌آورند.

از این گذشته با این کار به مغز تأثیر‌پذیر نوجوان یاد می‌دهید که فریاد زدن پاسخ مناسبی است، و چرخه‌ی یک واکنش منفی را به راه می‌اندازید و این یعنی کسی که در معرض فریاد قرار خواهد گرفت نهایتا خودتان هستید. در واقع طبق تحقیق چاپ شده در مجله‌ی رشد کودک (Child Development) نوجوانان ۱۳ ساله‌ای که تحت تربیت سخت‌گیرانه‌ی کلامی والدین قرار داشتند در ۱۴ سالگی نشانه‌های افسردگی بیشتری را بروز می‌دادند. این نوجوانان همچنین نشانه‌های بیشتری از رفتار نامناسب مانند پرخاشگری و خشم داشتند.

۳. نقش راهنمای شغلی فرزندتان را بازی نکنید

وقتی کودکان دبستان را پشت سر می‌گذارند اغلب پدرومادرها نگران آماده‌سازی آنها برای کنکور می‌شوند، تقریبا به طور دائم به آنها گیر» می‌دهند. اما به این فکر کنید که اگر هر شب وقتی به خانه می‌رسیدید رئیس‌تان آماده بود تا بابت عملکردتان شما را مؤاخذه کند، چه احساسی پیدا می‌کردید.

ما گمان می‌کنیم که نقش مربی فرزندان‌مان را بر عهده داریم، برای خودمان این حق را قائل هستیم که دائما آنها را با پیشنهاداتی راجع به انجامِ بهترِ کارها بمباران کنیم.

صدمه‌ی ناشی از تهییج آنها برای تلاش بیشتر و انجام کار بهتر می‌تواند به روابط ما با نوجوان آسیب طولانی مدت بزند. در مطالعه‌ای معلوم شد دانش‌آموزانی که بر حسب خوب عملکردن‌شان محبتِ مشروط می‌گرفتند زمانی که وارد بزرگسالی می‌شدند بیشتر احتمال داشت که محبت‌کنندگان مشروط را پس بزنند.

حتی وقتی این کودکان عملکرد خوبی داشتند، رضایت شخصی‌شان زودگذر بود و اغلب احساس شرمندگی، گناه و کم‌ارزشی داشتند؛ حتی بعدها به عنوان یک بزرگسال.

پس در عوض خانه را به محلی امن تبدیل کنید که نوجوان بتواند از فشارهای دنیای بیرون برای استراحت و بازیابی نیرویش به آن مراجعه کند.

 


۴. نوجوان را به حال خود رها نکنید

با وارد شدن کودکان به سال‌های نوجوانی و آن‌طور که به نظرِ ما می‌رسد میلِ آنها به تنهایی، مرتکب بزرگ‌ترین اشتباه می‌شویم و تنهایشان می‌گذاریم.

هر چه باشد وقتی نوجوانی گستاخ که مثل یک موجود خطرناک در اطراف می‌گردد و به دنبال دردسر است راهیِ اتاقش می‌شود می‌توانید نفس راحتی بکشید. اما اگر اجازه بدهید فاصله‌ی میان شما و نوجوان‌تان زیاد شود نمی‌توانید در زمان لازم که بیشتر از هر وقت در خطر مسائلی مانند افسردگی، اعتیاد به اینترنت، اختلالات خوردن و آسیب زدن به خودش قرار می‌گیرد به کمک او بروید.

هر چه زمان کمتری با آنها بگذرانید آنها بیشتر احساس غریبگی» خواهند کرد و رفتارهایشان بدتر خواهد شد. اگر احساس می‌کنید که دیواری میان شما و نوجوان‌تان کشیده شده است زمان این فرا رسیده که دیوار را پایین بیاورید.

چه با پیاده‌روی در پارک محله، چه با رفتن به کافی‌شاپ و خوردن یک قهوه، فرجه‌هایی منظم برای وقت‌گذرانی دو نفره با نوجوان کنار بگذارید، بی هیچ انتظار متقابلی یا هیچ اشاره‌ای برای تشویق او به انجام کاری.

وقتی برای اولین بار این درخواست را مطرح کنید احتمالا اشتیاق نوجوان شما برای این کار درست به همان اندازه‌ای است که انگار از او بخواهید کف زمین را تی بکشد. استقامت به خرج بدهید. آنها از درون ممنون شما خواهند بود که دوباره می‌خواهید به خاطر خودشان با آنها رابطه برقرار کنید. اگر برای گذراندن وقت با نوجوان‌تان استمرار داشته باشید، خانه‌ی شما به مکانی شادتر و با استرس کمتر برای زندگی تبدیل می‌شود، و این اتفاق آن‌قدر زود رخ می‌دهد که شگفت‌زده خواهید شد.

 


۵. هیچ وقت نگویید: ما با پدر و مادرمون اینجوری حرف نمی‌زدیم.»

هیچ چیز نیست که بیشتر از گستاخی آشکار فرزندان کاسه‌ی صبر پدرومادرها را لبریز کند. برای والدینی که خودشان در شرایطی پرورش پیدا کرده‌اند که هیچ نافرمانی‌ای تحمل نمی‌شده است و چاره‌ای جز پذیرش بدون چون و چرای قوانین خانه نداشته‌اند سخت است که مبارزه طلبی‌های نوجوان را تحمل کنند، زیرا خودشان هیچ‌گاه فضایی برای ابراز مخالفت نداشته‌اند. گاهی در اصل ارتباط این پدرومادرها در سنین نوجوانی‌شان با والدین‌ خود به حدی رسمی و محدود بوده است که درست مانند یک مهمانی فقط بهترین رفتارها امکان بروز داشته‌اند. بنابراین طبیعی است که چنین مکالماتی که امروزه شاهد آن هستیم در دنیای دیروز آن‌قدر امکان بروز نداشته‌اند.

هرچند برای این که چرا نباید فوران‌های احساسی نوجوانان را به عنوان پدر و مادر به خودمان بگیریم دلیلی علمی هم وجود دارد. تحقیق مؤسسه‌ی مکس پلانک در آلمان نشان می‌دهد دلیل این همه اختلاف و اصطکاکی که در رابطه‌ی نوجوانان با والدین وجود دارد این است که مغز آنها هنوز قابلیت شکیبایی را به دست نیاورده است. محققان متوجه شده‌اند که نوجوانان، بسیاری از رفتارهایشان را بر پایه‌ی لذت آنی و بر اساس اینجا و اکنون -و نه آینده- بروز می‌دهند. در مغز نوجوانان هنوز ارتباطات تکامل‌یافته بین سلول‌های مغزی برای تصمیم‌گیری، گسترش نیافته است.

البته لازم نیست که چون آنها با تکانه‌هایی رو‌به‌رو هستند که یک کودک نوپا آن را تجربه می‌کند با آنها مثل یک کودک رفتار کنید.

اما با در دست داشتن این اطلاعاتِ پایه‌ای از روانشناسی نوجوانان می‌توانید آرامش‌تان را حفظ کنید. علاوه بر این مطمئن شوید که نوجوان برای به چالش کشیدن حدومرزهایش در مقابل شما، به اندازه‌ی کافی احساس راحتی می‌کند.

به جای اینکه در مقابله با رفتار زننده‌ی او از کوره در بروید، اگر وقتی نوجوان رفتاری مؤدبانه دارد تشویقش کنید نتایج بهتری می‌گیرید.

برگرفته از: telegraph


روانشناسان به این نتیجه رسیده‌اند که دوران کودکی در شکل دادن به شخصیت افراد در نوجوانی و بزرگسالی نقش بسیار مهمی بازی می‌کند. بیشتر مشکلات روانی‌ای که افراد در بزرگسالی تجربه می‌کنند نتیجه‌ی تجارب ناخوشایندی است که در کودکی از سر گذرانده‌اند. بسیاری از والدین تصدیق می‌کنند که بزرگ‌ کردن کودکان بسیار دشوار است و تمام تلاش خود را کرده‌اند تا ارزش‌های والای انسانی را به فرزندان خود بیاموزند.

 

من فرزندی ندارم و اعتراف می‌کنم که هیچ تجربه‌ای از تربیت فرزند نداشته‌ام، اما تجربه‌ی بسیار باارزشی به عنوان یک درمانگر دارم و خود زمانی کودک بوده‌ام.

چیزهایی که از روش‌های مختلف پرورش کودک در فرهنگ‌های مختلف آموخته‌ام، باعث شده است همه‌ی این شیوه‌ها را به رسمیت بشناسم و قابل قبول بدانم. با وجود اینکه هیچ فرمول جادویی‌ای برای پرورش موفقیت‌‌آمیز کودکان وجود ندارد، اما جملاتی وجود دارد که به کودک و در نهایت به جامعه آسیب می‌زنند و نباید به زبان آورده شوند.

در اینجا ۱۰ جمله‌ای که والدین هرگز نباید به فرزندان‌شان بگویند، آورده شده است:

۱. خودت را جمع کن، مرد باش. خودت یک چیزی روی زخمت بگذار!

صرف نظر از نیت خوب شما، اینکه به کودکان گفته شود احساسات‌شان را برای خودشان نگه‌ دارند، برای رشد آنها خطرناک است. چرا که به کودکان شما می‌آموزد که احساسات آنها نباید به زبان آورده شود و این باعث بروز مشکلاتی مانند اضطراب و افسردگی در آینده می‌شود.

۲. این رفتارِ یک خانم نیست، دخترها از این کارها نمی‌کنند!

درست مانند مثال قبل که انتظارات جنسیتی برای بچه‌ها ایجاد می‌کند، این جمله نیز باعث خجالت دختربچه‌هایی می‌شود که نمی‌توانند رفتار نه داشته باشند. محدود کردن رفتار جنسیتی کودکان و تطبیق دادن آنها با دوگانه‌های جنسیتی نادرست، نه تنها باعث احساس ناامنی و ناتوانی کودکان در درک صحیح خودشان می‌شود، بلکه بی‌عدالتی نظام‌مندی را که در جامعه وجود دارد و به مردان امتیازات ویژه‌ای می‌دهد نیز، تقویت می‌کند.

 


۳. پسرها این‌ طوری هستند دیگر!

تایید خشونت و رفتار آسیب‌زای مردان، حتی مردان کوچک، در نهایت منجر به فرهنگ می‌شود. اگر به فرزندان خود بگویید پسرها به طوری ذاتی خشن‌تر هستند و خشونت آنها به خاطر جنسیت‌شان کاملا طبیعی است، زمانی که این کودکان بزرگ شوند زندگی دیگران در جامعه به خطر خواهد افتاد.

 


۴. گریه نکن، مثل بچه‌ها رفتار نکن!

زمانی که از گریه‌ی فرزندتان به ستوه آمده‌اید فراموش نکنید که آنها هنوز نمی‌دانند چطور احساسات خود را مدیریت کنند. اگر به طور مداوم به کودک گفته شود که او حساس است، او شروع به پنهان کردن احساسات خود می‌کند چرا که عدم تایید شما این احساس را به او می‌دهد که حقیقت اصلا خوشایند نیست.

۵. زیادی حساسی، یکم پوست‌کلفت باش!

وقتی به فرزند خود می‌گویید که بیش از حد حساس است، این تصور را به او القا می‌کنید که نقص دارد و ضعیف است. وقتی کودکی بارها و بارها می‌شنود که خیلی حساس است، کم کم احساساتش را پیش خودش نگه می‌دارد و آنها را با شما در میان نمی‌گذارد، زیرا به رسمیت نشناختن احساس او توسط شما باعث می‌شود ماهیت احساسات خود را نامطلوب در نظر بگیرد.

 


۶. روی پای خودت بایست، تو هم آنها را بزن!

بین حساس بودن و خشونت تفاوت وجود دارد. اینکه به فرزندان خود بیاموزید که آنها نیز باید بجنگند، به محله‌ای که در آن زندگی می‌کنید بستگی دارد و در بعضی مواقع ممکن است کاملا ضروری باشد. اما باید توجه داشت که پاسخ دادن به خشونت با خشونت، در نهایت باعث تشدید خشونت می‌شود.

به جای اینکه فرزندان خود را به رفتار‌های سطح پایین تشویق کنید، به آنها بیاموزید درایت بیشتری داشته باشند.

۷. من توی رژیم هستم، من چاق هستم!

سریع‌ترین راه برای اینکه به کودکان خود بیاموزید که آنها دارای عیب هستند این است که درباره مشکلات ظاهری بدن خودتان صحبت کنید. افراد با تصور خاصی از بدن‌شان یا اختلالات اشتها به دنیا نمی‌آیند، بلکه آنها را از دیگران می‌آموزند.

۸. تو مشکلی نداری!

با وجود اینکه این حرف با نیت بسیار خوبی گفته می‌شود، اما تایید بیش از حد کودکان به آنها می‌آموزد احساس خودشان را خیلی جدی نگیرند. اگر کودک‌تان به شما می‌گوید که خوب نیست و مشکلی دارد، به او فرصت بدهید تا بفهمد چه چیزی در حال رخ دادن است و سپس از او بپرسید چه مشکلی دارد و به نیاز او پاسخ دهید. با آموزش این روند، به او کمک می‌کنید توانایی‌های درونی خود را افزایش دهد و درآینده اعتماد به نفس بیشتری در روابطش خواهد داشت.

۹.مثل خواهر/برادرت باش

برجسته کردن رقابت خواهری و برادری خیلی سریع باعث ایجاد فاصله‌ی عاطفی و رقابت میان فرزندان شما می‌شود. همچنین طرفداری از بچه‌ها باعث منزوی شدن آنها می‌شود، حتی کسی که از او طرفداری شده است.

 


۱۰. تو مرا شرمنده/ناامید می‌کنی!

اگر به فرزندان خود بگویید آنها شما را شرمنده می‌کنند یا باعث ناامیدی شما می‌شوند، این پیام را به آنها داده‌اید که خود آنها دارای عیب هستند و نه رفتارشان. این احساس عمیق شرمندگی در شخصیت آنها ریشه می‌کند و سال‌ها برای ترمیم آن‌ زمان نیاز است. برای آنها به صراحت روشن کنید که مشکل رفتار آنها است، نه خودشان.

اولین قانونی که باید در ذهن داشت این است: تایید کنید، ابراز کنید، عادی‌سازی ‌کنید.

 


به خاطر داشته باشید هرچه بیشتر به کودک خود این حس را بدهید که شنیده می‌شود، به او کمک می‌کنید که احساسات خود را بهتر ابراز کند. علاوه بر این، به او می‌آموزید احساساتش کاملا طبیعی است و کمک می‌کنید که در بزرگسالی خوشحال‌تر باشد.


گذشته‌ی انسان و رابطه‌های آغازین بین او و پدر و مادر و یا سرپرست‌های دیگرش، نقش مهمی در شکل‌گیری باور او نسبت به خودش دارد. در این مطلب قصد داریم به برخی از عواملی که منجر به ایجاد اعتماد به نفس پایین می‌شوند، بپردازیم. با ما همراه باشید تا با این دلایل و نحوه رفع آنها آشنا شویم.

۱. گرفتن بازخورد منفی

اگر در طی دوران کودکی مدام در گوش‌تان تکرار شود که هیچ کاری را درست انجام نمی‌دهید و به اندازه‌ی کافی خوب نیستید، شما در حالی تبدیل به یک فرد بالغ خواهید شد که تصویر مثبتی از خود ندارید. وقتی بدون در نظر گرفتن تلاش‌های‌تان پیوسته از شما و کارتان ایراد بگیرند، دیگر نمی‌توانید به خودتان اعتماد کرده و احساس خوبی داشته باشید؛ به خاطر شکست‌های پی‌درپی احساس شرم می‌کنید که بسیار دردناک و ناراحت‌کننده است.

 


۲. بی‌توجهی والدین

وقتی سرپرست‌تان (به طور معمول پدر و مادر) به شما توجهی نمی‌کنند، انگار که موفقیت‌های شما کمترین ارزشی برای آنها ندارد. شما برای کسب موفقیت‌های بیشتر و اثبات این نکته که شایستگی‌های‌تان فراتر از چیزی است که الان در آن قرار دارید، باید انگیزه خود را حفظ کنید، که البته این کار دشوار خواهد بود. بی‌توجهی سرپرستان معمولا باعث می‌شود احساس کنید که از جانب دیگران فراموش شده‌اید، کسی قدرتان را نمی‌داند و برای هیچ کس مهم نیستید. این باور که کسی به وضعیت حال حاضر شما اهمیتی نمی‌دهد، حسی است که به خاطر گذشته‌ی دردناک‌تان به دوش می‌کشید. حس دیده نشدن و نا‌مرئی بودن باعث می‌شود فکر کنید حضورتان یک اشتباه است.

۳. دعوای بزرگ‌ترها

وقتی پدر و مادر پیوسته مشغول دعوا کردن هستند و رفتارهای ناشایستی را از خود بروز می‌دهند، کودکان احساسات منفی را جذب و به بدگمانی عادت می‌کنند؛ مسئله‌ای که ترسناک، تأسف‌بار و مایه‌ی آشفتگی است. رفتار نامشخص، آشفته و برخورد غیر معمول پدر و مادر (یا یکی از آنها) نسبت به کودک هم، نتیجه‌ی مشابهی به همراه دارد. کودکی که پیوسته شاهد دعوای بزرگ‌ترهاست، این طور فکر می‌کند که شاید او دلیل این دعوا و باعث درد و عذاب پدر و مادرش باشد. این احساس گناه پس از بلوغ هم در فرد باقی خواهد ماند.

 


۴. عدم برخورداری از حمایت کافی در مقابل زورگویی

در یک خانواده‌ی آگاه، حساس و امن، رویارویی با موقیعت‌های دشوار مانند اذیت و آزار اطرافیان زورگو و بازیابی اعتماد به نفس آسان‌تر است. اما اگر نه تنها در خانه بلکه بیرون از خانه هم احساس امنیت نمی‌کنید، حس عذاب‌آور فراموش‌شدن، ناامیدی و تنفر از خود همیشه در زندگی با شما خواهد بود. ‌هم‌چنین به دلیل آسیب‌پذیری زیاد، دوستی دیگران را لطفی در حق خود تلقی کرده یا به این باور می‌رسید که همه‌ی مردم بی‌رحم و غیر قابل اعتمادند. بدون خانه و خانواده‌ای امن و حمایت‌گر، اثرات زورگویی و قلدری دیگران نسبت به شما عمیق‌تر خواهد شد و زندگی دشوارتری خواهید داشت.

۵. دریافت حمایت بی‌جا در مقابل زورگویی

از سوی مقابل اگر حمایت پدر و مادر حد و مرزی نداشته باشد، کودک احساس خواهد کرد که آمادگی رویارویی با دنیای خشن بیرون را ندارد. بدون یک بنیان قوی، رویارویی با چالش‌های بیرون از خانه دشوار بوده و ناتوانی در مقابل آنها شرمندگی را به همراه خواهد داشت. در چنین وضعیتی کودک احساس ناتوانی می‌کند و به دلیل شرمندگی، این موضوع را با پدر و مادر خود در میان نمی‌گذارد، زیرا نمی‌خواهد آنها را به دلیل ضعفی که رفتار آنها باعث آن بوده است، آزرده کند. بنابراین کودک اتفاقات بیرون را مخفی می‌کند. ممکن است این شرمندگی به حدی برسد که نگرش کودک را تحتِ‌ تأثیر قرار دهد تا جایی که به این نتیجه می‌رسد که دید مثبت پدر و مادرش (که با دید دیگران نسبت به او تفاوت دارد) احتمالا نادرست است و در واقعیت او فردی ناتوان، ضعیف و سزاوار تحقیرهای دیگران است.

 


۶. بی‌توجهی به زورگویی

اگر پدر یا مادر به قدری مشغول باشند که متوجه رنجش ناشی از زورگویی در کودک‌شان نشوند و در هنگام نیاز کودک کسی برای حمایت از او وجود نداشته باشد، کودک باور می‌کند که شایسته‌ی توجه و سزاوار مراقبت نیست و از کمبودهای خود آزرده می‌شود. در دنیای ناامن امروزی، احساس شرم و درد طاقت‌فرساست. این احساسات هم‌چنین در دوره‌ی گذار پدر و مادر که از ویژگی‌های آن هرج‌ومرج است رخ می‌دهد زیرا این‌طور به نظر می‌رسد که کسی متوجه وضعیت کودک نمی‌شود. وقتی محیط خانه پُر از هرج‌ومرج و آشفته باشد تصور کودک این خواهد بود که تقاضای توجه و رسیدگی به مشکلاتش درست نیست، در نتیجه کودک در تنهایی بیشتری فرو می‌رود و در احساس شرم غرق می‌شود.

۷. عدم وجود حامی در مشکلات تحصیلی

هیچ چیز بیشتر از احساس کودن بودن در ایجاد اعتماد به نفس پایین مؤثر نیست. اگر کودک احساس کند از درس‌ها چیزی نمی‌فهمد و بدون اینکه کسی متوجه این موضوع و نیاز او به کمک شود، بیشتر و بیشتر از دیگران عقب بیافتد، به این نتیجه می‌رسد که ضعیف و ناتوان است. او در مورد ذکاوتش دچار تردید می‌شود و همیشه برای بیان نظراتش مردد است. خجالت ناشی از خوب نبودن و کمتر از دیگران بودن به سختی از بین می‌رود حتی پس از اینکه کودک به روش خودش راهی برای غلبه بر مشکلات پیدا کند.

 


۸. شوک فیزیکی یا ضربه‌ی روحی

سوء استفاده‌ی جسمی، جنسی یا عاطفی آشکارترین دلیل پایین آمدن اعتماد به نفس است. قرار گرفتن کودک در موقعیت‌های فیزیکی و عاطفی برخلاف میلش، باعث می‌شود او نتواند به دنیای بیرون، خودش و دیگران اعتماد کند، مسئله‌ای که به شدت بر اعتماد به نفس تأثیر می‌گذارد. حتی ممکن است کودک خود را مقصر بداند در حالی‌که کمترین گناهی ندارد. کودک توان مقابله با بحران را ندارد در نتیجه از آن فرار کرده، از دیگران فاصله می‌گیرد و احساس پوچی می‌کند. در تلاش برای کنار آمدن با این وضعیت، نتیجه می‌گیرد که خودش گناه‌کار و شایسته‌ی سرزنش است و برای رهایی از این آشفتگی به راه‌های ناسالم روی آورده و سرانجام خود را شرمنده و سرخورده در میان صدها احساس منفی دیگر محصور می‌بیند.

۹. نظام ارزشی نامناسب

اگر باورهای مذهبی یا نظام ارزشی، باعث شود که باور داشته باشید پیوسته در حال گناه کردن هستید، در وضعیتی مشابه دریافت همیشگی بازخورد منفی دیگران قرار می‌گیرید. چه بازخورد منفی دیگران باشد، چه قضاوت‌های برگرفته از باورها و ارزش‌های شخصی، نتیجه‌ی آن ایجاد احساس شرم، گناه، تناقض و نیتی از خود است. بسیاری از نظام‌های ارزشی دو انتخاب پیش روی فرد می‌گذارند: خوبی و بدی. وقتی در تنگنای انتخاب بین این دو قرار می‌گیرید دچار سردرگمی، شرمندگی، ناامیدی، به‌هم‌ریختگی و بی‌هویتی می‌شوید


۱۰. تاثیر اجتماع و رسانه‌ها

همه می‌دانیم که آدم‌ها در تلویزیون و رسانه‌های دیگر، به شکلی اغراق‌آمیز و غیرواقعی زیبا و خوش‌هیکل هستند، آفتی که پیوسته بیشتر و بیشتر می‌شود. بسیاری از ن و مردان از اینکه نمی‌توانند مانند این افراد باشند، احساس بدی دارند. درست است که اعتماد به نفس پایین ریشه در مسائل مهم‌تری دارد اما این روزها اجتماع، تلویزیون، مجلات و … پیوسته عدم تناسب و کامل نبودن را به رخ می‌کشند و احساس نیتی را تقویت می‌کنند. با افزایش دسترسی رسانه‌ها در میان جوان‌ترها به تدریج کودکان نیز در مرکز توجه این مقایسه‌های غیرمنصفانه قرار می‌گیرند.

در مورد هر کدام از این موارد می توان مفصل بحث کرد. البته نباید فراموش کنید که تجربه‌ی هر یک از این موارد در دوران کودکی به معنای این نیست که نتوانید طی دوران رشد و در بزرگ‌سالی از آنها رها شوید. با اینکه ممکن است در وجودتان نفوذ کنند اما راه‌های بسیاری برای رهایی از آنها وجود دارد که به شما کمک می‌کند در گذر زمان به شخصیتی آماده‌تر، یکپارچه‌تر و با اعتماد به نفس بیشتر برسید. وقتی به عنوان یک فرد بالغ گذشته‌ی خود را ارزیابی می‌کنید، متوجه می‌شوید سزاوار بسیاری از برداشت‌‌ها و ویژگی‌هایی که به خود نسبت داده‌ بودید، نیستید و این قضاوت‌ها ریشه در فضا و افرادی که با آنها ارتباط داشته‌اید، دارند. این نگرش به غلبه بر احساسات منفی کمک بسیاری می‌کند. علاوه بر این‌ها باید بدانید که تنها نیستید و همیشه می‌توانید از دیگران کمک بگیرید.

درک برخی وضعیت‌ها و تجربه‌ها آسان نیست و نباید انتظار درک، هم‌دلی یا بخشش را از خود داشته باشید. مهم این است که راهی برای خلق احساس رضایت و امنیت در وضعیت موجود و کنار آمدن با آن پیدا کنید. هر چه آگاهی بیشتری از علت اعتماد به نفس پایین خود داشته باشید، بهتر می‌توانید برای رفع مشکل و تقویت اعتماد به نفس اقدام کنید.

برگرفته از: psychologytoday.com


تبلیغات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

تفریح سالم کارخانه تولیدی متین لاستیک/پلاست مهاجرت از سیستم سانترال به VOIP Dr.T-WAL تدریس| توسعه | مشاور | آنالیز سایت | ویدئومارکتینگ | ثبت برند | گوگل مپ لوله بازکنی سرویس بهداشتی ناهماهنگ روزشمارِ زندگی من خرید کفش دخترانه ماهان مارکت